به آینه جهان خوش امدید  

گناه چیست؟


    

سخنان جناب فروتن در کلاس درس۲۷\۹|۳۳ در تعقیب بحث گذشته، امروز بالطبع بحثی راجع به گناه می کنیم. گناه در اصطلاح یعنی چه؟ این قدر که مناجات می کنیم و طلب استغفار گناهان را می کنیم، به بینیم مقصود از گناه در اصطلاح شرع و دین چیست؟ مقصود از گناه در جمیع ادیان، انحراف از اصول الهی و احکام ربّانی است. واین معنی گناه است. یعنی وقتی که انسان از آن صراط مستقیم، یعنی از آن خط راستی که، در اصول و احکام الهی رسم شده، که هر شخص مؤمن و موقنی باید از آن خط برود، از آن صراط مستقیم تخطّی و انحراف کرد، آنرا گناه می نامند. عصیان همین معنی را دارد، یعنی سرکشی از اجرای تعالیم الهی. و عاصی به کسی می گویند، که از نصوص و احکام الهی، سر پیچی کرده است. در شرایع گذشته مخصوصاً اسلام، گناهان را به دو دسته تقسیم می کردند. گناهان عظیمه و گناهان صغیره. یک وقت است. که انحراف خیلی عظیم است. آن را گناه عظیم می گویند. و یک وقت است که انحراف ضعیف و کوچک است، که آن را گناه صغیرمی نامند. گناه در هر صورتش تقصیر است، و تقصیر مستوجب عقوبت و مجازات است. اگر گناه عظیم است مجازات و عقوبتش عظیم. و اگر انحراف، کوچک باشد، مجازات آن صغیر. و غیر ممکن است که انحراف و تخطی از صراط مستقیم الهی، به دون مجازات باقی به ماند. مثلاً شما در احکام الهی مصادف می شوید با دو نوع دستور. یکی اوامر است و دیگری نواهی. حق جل جلاله به یک چیزهائی امر می نماید که باید اجرا کرد، و از بعضی چیزها نهی می نماید، که نباید آن چیزها را کرد. ترک واجب، گناه است. و ارتکاب به مناهی نیز گناه است. هر شخص پیش خود می تواند تشخیص دهد، که آیا گناه کرده است یا نه. مثلاً عمل واجبی را ترک کرده، مثل وجوب نماز، و وجوب روزه. ترک این وجوب گناه است. واجب را هر کس ترک کند، عصیان و گناه عظیم را مرتکب شده است.اگر کسی صائم نشود مرتکب گناه شده است. مگر در مواردی که شریعت الله استثنا قائل شده است. مثلاً در مورد نماز بعضی نفوس مستثنی هستند. کسی که ضعف از مرض داشته باشد، و یا به سن حرم رسیده باشد، و یا مسافر باشد، و سایر جزئیات آن، که استثنا شده معاف است . مثلاً اشخاصی که امور شاق دارند، مثل کارگر یا زنی که وضع حمل داشته باشد، و یا شخصی که به سن حرم رسیده باشد و غیره ،آن ها از گرفتن روزه مستثنی شده اند.

مثلاً امر شده است، هر کس که استطاعت دارد باید به حج به رود. استثنا ندارد. حضرات اماء الرحمن برایشان وجوب ندارد، البته فضلاً من عندالله. خلاصه، آن چه که در کتاب مستطاب اقدس، به طور وجوب نازل شده است، مگر آن که استثنایش از قلم اعلی صادر شده باشد، که آن البته مستثنی است. اول کاری که فرد بهائی، که به سن پانزده می رسد باید به کند، این است که کتاب مستطاب اقدس را باید بداند، و بر احکام و نواهی آن آگاه شود. مثلاً در مورد مناهی می فرمایند: < قد حرّم علیکم القتل و الزنا، ثم الغیبت والافتراء.> اگر کسی غیبت کند گناه کرده، انحراف حاصل شده، عصیان کرده. یعنی مرتکب عمل خلاف شده است، یعنی سد را شکسته است. که مجازات دارد. دیگر معلوم است حکم خدا چه مجازات عظیمی دارد. مثلاً دولت گفته از چراغ قرمز عبور نکن، تو عبور می کنی و مجازات می شوی یا سایر موارد . در مورد عدم تعلیم و تربیت می فرماید گناهی است غیر مغفور. مثلاً می فرماید قد حرمّ علیکم المیسر و الافیون . قمار در این امر حرمت قطعی دارد. و اگر کسی عصیان ورزد، مجازات می شود. استعمال مشروب حرمت قطعی دارد. بهائی می گوید تخطّی از اوامر و نواهی الهی، تمرد و عصیان است. لهذا اوّل کاری که یک بهائی باید به کند این است که به بیند احکام چیست. ما اهل بها، مخصوصاً بهائی زاده ها، دستگاه الهی را خیلی جدّی تلقّی نمی کنیم. باید آن را جدیّ تلقّی کنیم، و به دانیم که ورود به آستان الهی کار آسانی نیست. و حضرت بهاءالله این امر عظیم را، که به خون حضرت اعلی رنگین شده، تأسیس نفرموده اند که ساده تلقی کنیم . این سادگی نیست که بیائیم و اسم بهائی را فقط بر خود گذاریم. تخطّی و تجاوز از احکام الهی عصیان است. حال نتیجه گناه چیست؟ مسلم است گناه دارای عواقب وخیمه است، هم برای جسم و هم برای روح. ولی البته قسمت اعظم آن متوجه روح ما است. در حالی که ممکن است عاقبت وخیمی برای جسم نداشته باشد و ما متوجه نشویم. گناه روح را می آزارد و از بین می برد. اولین نتیجه گناه این است که ممکن است خدا نخواسته، خدا قطع نسبت با ما کند. وقتی که حضرت بهاءالله به فرمایند تو بهائی نیستی، و من تو را قبول ندارم، تو به تمام معنی آواره ای. اثر اول گناه این است که، به فرموده حضرت عبدالبهاء، بهائی را به صفت شناسند نه به اسم و به خلق پی برند نه به جسم. یعنی اگر شما خودتان را به اسم، دل خوش کنید فایده ندارد. باید خدا قبول کند . یعنی، چون شخصی یابند که، در گفتار آیت توحید و در کردار آیت تجرید، فریاد بر آرند که او بهائی است. ولی از انتساب اسمی چه فایده؟ و از لفظ بهائی چه ثمری؟ به حقیقت باید بهائی بود نه به اسم. این اولّ اثر گناه است، که ممکن است حق جل جلاله، سلب نسبت از ما به فرماید. اثر گناه به قدری مسلم است، که ما اهل بهاء برای مجازات و مکافات اخروی، مثل پیروان ادیان سایره، جسماً و ماداً قائل نیستیم. نمی گوئیم فلان حکم را ترک کردیم، یا فلان نهی مرتکب شدیم، ما را در آخرت جسماً اذیت می کنند. یا اگر نیکو کار بودیم جسماً خوش خواهیم بود. این امثله ای بوده است در گذشته ایام، که هنوز بشر به درجه رشد و بلوغ نرسیده بوده است. حضرت مسیح می فرمایند : گناه کاران را می برند به جائی که، در آن جا فشار ودرد او دندان است. این طور تشبیه شده، و می گویند که حتی وقتی انسان دندان ها را از دست داد، و دندان مصنوعی گذارد، بعداً دندان هایش به او بر می گردد. در قرآن کریم جهنم تصویر شده است. شجره زقّوم تشبیه شده است. سنگهای گرم دوزخ مجسم شده است. به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را که مار هفت سر وعقرب دوسر دارد این مطالب برای تجسم موضوع بوده است. ولی اهل بها مکافات و مجازات را مادیّ تلقی نمی کنند. به مراتب بد تر است. اولین اثر این گناه این است که، روح از ترقّی باز می ماند. بعبارة اخری، اولین اثر گناه نقص است. صد هزار رحمت به آتش و خاکسترکه معنای جسدی دارد، و تمام می شود. ولی نقصی که به روح به رسد غیر قابل جبران است. برای مجسّم کردن نقص، مثل می آورم. کودکی که ناقص از رحم مادر به دنیا می آید. کور به دنیا می آید. گنک به دنیا می آید. فلج می آید و امثال آن، این نقایص در جسد اوست، به بینید در این دنیا، از بد بختی و سیه روزی چه می کند؟ این مثلی است. اگر ما از این دنیا به عالم بعد، ناقص متولد شویم، و به معنای روحانی کور، و به معنای روحانی کر متولد شویم، این نقص، اعظم عذاب نخواهد بود؟ حالا واجب نیست که از گوش وچشم محروم باشیم، محرومیت ونقص محجوبیت از قربت الهی است، این اعظم عقوبت و اعظم عذاب خواهد بود. حال اگر ما روحاً ناقص باشیم، نمی فهمیم. مثل طفل در رحم، وقتی که به او به گوئید کوری او نمی فهمد. وقتی که به این دنیا انتقال پیدا کرد، آن وقت نقص خودش را می فهمد. زیرا نور را نمی بیند. تمام نواقص روحانی که داریم ، نمی فهمیم. می خندیم و می گوئیم نواقص کدام است؟ هیچ عذابی بد تر از نقص نیست. وقتی ما گناه کنیم اثری بر روح ما، به صورت نقص میگذارد. مثلاً اگر مشت به چشم من به زنید کور می شوم. گناه مثل مشتی است که به چشم روح وارد می آید. ولی در این عالم نمی فهمیم. مثل طفل در رحم، اگر چشمش صدمه به بیند، برای او در آن عالم اهمیت ندارد. این طور بحث می کنند، که ما دروغ گفتیم، غیبت کردیم چه شد؟ فرموده اند نماز به خوان، من نخواندم چه شد؟ اشتباه ما در این جاست که، این گناه مستقیماً به روح ما اثر کرده، و ابداً در این عالم محسوس نیست. وقتیکه به عالم بعد رفتیم معلوم خواهد شد. عیناً مثل طفل در رحم، که در آن عالم نقصش را نمی داند. وقتی که این جسد را انداختیم، آن وقت معلوم می شود که ابوالفضائل گلپایگانی و حاجی میرزا حیدرعلی اصفهانی، با نظام العلماء چه فرق دارند . شما بر حصیری نشینید، او بر سریر می نشیند. ولی در این عالم چیزی معلوم نمی شود. اگر منحصر به این عالم بود، شما راست می گفتید، همه بایستی به رویم شمر، معاویه و یزید به شویم. زیرا آن ها با عزّت ظاهری بیشتری از حضرت علی زندگی می کردند. علی به این زحمت کنار رفت و کشته شد، ولی معاویه با عظمت سلطنت کرد. هر کس گناه می کند خوب می گردد. خوب می پوشد. ولی آن که مؤمن است، همیشه اوضاع ظاهریش بد است. اگر منحصر به این عالم بود، بایستی رفت رشوه گرفت و دزدی کرد. بعد رفت خاک شد. امام حسین و یزید یکی هستند. اگر این طور با شد، دنیا هذیان است. ولی این طور نیست. مجازات و مکافات وجود دارد، ولی در نشئه دیگر. در آن جا معلوم می شود که حضرت روح الله، بدیع، و سلیمان خان، با سرنوشت آن هائی که آن ها را کشتند چه فرقی دارند. فرق کسی که در راه مظهر الهی، خونش ریخته شده است، با کسی که آن ها را کشته، و می خواسته ، مانعی در راه پیشرفت امر ایجاد کند، چیست؟ پس بزرگترین تأثیر گناه در روح ماست. و ما ناقص متولد می شویم. آن وقت عذاب، عظیم خواهد بود. حضرت عبدالبهاء هفت صفت را برای مؤمن ذکر فرموده اند . و فرموده اند اگر کسی این صفات را نداشته باشد، البته محروم از فیض الهی خواهد بود. و از حیات ابدی محروم خواهد بود. اول معرفت الله. دوم محبت الله. سوم ایمان. چهارم جان فشانی.پنجم اعمال خیریه. ششم انقطاع. و هفتم طهارت و تقدیس . اگر کسی به این هفت صفت عامل نشود، برای او عذاب، ابدی خواهد بود. چه اشتباه بزرگی است، که این عواقب اخروی را اهمیت نمی دهیم. مثلاً غیبت می کنیم. دروغ می گوئیم و متوجّه نیستیم . و بعد می گوئیم چه شد ؟ غافل از این که آن خطا در روح من منعکس می شود، و روح مرا ناقص می کند. مثلاً بچه ای دارد ماشینی را خراب می کند، و متوجه نیست. او نمی داند که ماشین خراب می شود، و می گوید کاریش نکردم. ولی پدر که دید می فهمد خراب کرده است . ما دستگاه با عظمت روح خودمان را اوراق می کنیم. ناقص می کنیم بعد می گوئیم چه شد؟ بچه اطو برقی ما را دست زده خراب کرده، و به خیال خودش کاری نکرده است. حالا من که آن را به برق می زنم، می بینم خراب کرده است. ما هم کاری نمی کنیم. ما در جهان با روحمان بازی کرده ایم، ناقصش می کنیم. وقتی که به پریز برق می زنیم داغ نمی شود. وقتی که جسدمان افتاد و روح ما آزاد شد، می بینیم ناقص است، زیرا با آن بازی کرده ایم. این معنی گناه است . آیا ما برای نام، بهائی شده ایم ؟ این دستگاه ها برای آن چیده شده است، که حضرت اعلی مشبک شوند ؟ منظور از تغیر نام، بهائی شدن، و ایمان آوردن، برای متخلص شدن به اخلاق بهائی است، و سلوک کردن در طریق الهی و عمل به اوامر الهی . گناه در جسدهم مؤثر است. جسد حامل روح است. مثلاً اگر کسی قمار می کند او تشنجات عصبی پیدا می کند. به طوری که مثلاً اگر قمار باز را به بینید، می توانید از وجنات احوالش، او را به شناسید. مشروب خوار و فحشا کن، از ریختشان پیداست. شخص مذنوب همیشه نگران است،پس بر فرض که در جسم اثر نداشته باشد ،عالم بعد را چه کنیم؟ اگر به دانیم گناه با ما چه می کند، آن وقت عوض می شویم. اگر من به دانم که دروغ چه تأثیری در روح من در ملکوت الهی دارد، محالست که من دروغ به گویم، همین طور غیبت و افترا، و در روح من اثر نداشته باشد. مثلاً می گویند غیبتش نباشد، صفتش است. غیبت یعنی ذکر کسی در غیاب او،که اگر به سمعش برسد به رنجد. مثلاً اگر در غیاب من تعریفم کنید، من نخواهم رنجید. می فرمایند تربیت باید به جائی برسد، که قطع حلقوم گواراتر از کذب مشئوم شود. در آینده که ما با تربیت بهائی جوانان و اطفال را تربیت می کنیم، آن وقت به کلی گناه از بین خواهد رفت.