به آینه جهان خوش امدید  

اگر مسئله اقتصاد حل نشود،و معیشت عمومی تعدیل نگردد، ممتنع ومحال است
که عالم  انسانی راحت جوید                       

    

سخنان جناب فروتن شب جمعه ۱|۱۱|۳۳در موضوع اقتصاد چند بار بعضی از دوستان، این طور تقاضا کرده اند که، راجع به حل مسئله اقتصاد در آئین بهائی صحبت شود،این مسئله قدری مشروح است، ووقت بیشتری لازم دارد، ولی سعی می کنم مطالب کلی را، در یکی دو جلسه بیان کنم. دوستان عزیز، این مطالب را در آثار، مطالعه کرده اید، و من هم هر چه به گویم از روی الواح است، لهذا این عمل را، خود شما هم میتوانید انجام بدهید. مطلب اول آن است که حضرت عبدالبهاء در طی یک خطابه ای میفرمایند: اگر مسئله اقتصاد حل نشود، و معیشت عمومی تعدیل نیابد، ممتنع و محال است که عالم انسانی راحت جوید. این مضمون بیان مبارک بود، ولی نزدیک به عین بیان است. دقت کنید این مطلب چقدر مهم است. میفرمایند، اگر مسئله اقتصاد حل نشود، ممتنع و محال است که، عالم انسانی راحت جوید . .


استفاده ای که از این مطلب میکنیم این است که، آئین بهائی دیانتی است که، هم به مسائل جسمانی، و هم به امور روحانی، اهمیت می دهد. بر خلاف گفته های نفوس بد خواه، که اینطور القا میکنند که، دیانت بهائی فقط عبارت است از صوم و صلاة و حج و ذکاه. و اهمیت به شئون جسمانی و حل مسائل اقتصادی نمیدهد. این گفته بد خواهان، جوابش در این بیان حضرت عبدالبهاست که، آئین مقدس بهائی عبارت از حل جمیع مشکلات جسمانی، وروحانی است. زیرا هر انسانی مرکب از دو جنبه است، جسد و روح. اگر چنانچه مسائل جسمانی مورد توجه قرار نگیرد،روح هم آسایش نخواهد یافت. پس آئین حضرت بهاءالله آئینی است که، میخواهد هر دو جنبه بشر ترقی کنند. این بیان خیلی مهم است که، تا مسئله اقتصاد حل نشود، و معیشت عمومی تعدیل نیابد، ممتنع و محال است که، عالم انسانی راحت جوید. منتهی مطلبی را که ما میگوئیم این است که، حضرت بهاءالله میفرمایند، باید هر دو جنبه، متعادلانه تأمین شوند. یعنی آن دسته نفوسی که، فقط به جسمانیات می پردازند، و به مسائل روحانی اهمیت نمی دهند، در اشتباهند. زیرا اگر انسان جسمأ راحت باشد، و اقتصادیات به اعلا درجه رسیده باشند، همه مردم راحت باشند و آسایش یافته باشند، ولی روحشان ضعیف و مسئله اخلاقیات و روحانیات، از نظر محو شده باشد، عالم انسان راحت نخواهد جست. چنانچه الآن مللی هستند که، معیشتشان تأمین است، خانه و زندگی راحت دارند. آیا اینملل من حیث الاخلاق و من حیث الروح هم، این ترقی را کرده اند؟ یعنی میتوانید به گوئید، هر کس که ثروتش مزید شد، اخلاقش هم مزید میشود.در صورتی که شاید بر عکس باشد، یعنی اگر برای او ثروت جمع شود، ولی اخلاق او مطمح نظر قرار نگیرد، آن شخص مورد نکوهش حق قرار میگیرد. حضرت بهاءالله در کلمات مکنونه میفرمایند:< هرگز غنی بر مقر قرب وارد نشود، و به مدینه رضا و تسلیم در نیاید.> دیگر از این صریح تر، در هیچ ظهوری شنیده اید؟ که به فرمایند،< هرگز غنی بر مقر قرب وارد نشود، و به مدینه رضا و تسلیم در نیاید، مگر قلیلی پس نیکوست حال آن غنی، که غنا، او را از ملکوت جاودانی منعش ننماید، و از دولت ابدی محرومش نگرداند. قسم به اسم اعظم، که نور آن غنی، اهل آسمان را روشنی بخشد، چنانچه شمس، اهل زمین را. > ثروت نه تنها در اخلاق مؤثر نیست، بلکه اثر منفی دارد، به درجه ای که میفرمایند، هرگز غنی بر مقر قرب وارد نشود،مگر قلیلی، بعد میفرمایند، قسم به اسم اعظم که، نور آن غنی اهل آسمان را روشنی بخشد، چنانچه شمس، اهل زمین را. اگر چنین غنی پیدا شود، که غنا او را از ملکوت ا لهی منع نکند، خیلی تقرّب خواهد داشت . حال ملاحظه کنید، که ثروت به تنهائی اسباب سعادت نیست. اگر جنبه روحانی هم در نظر گرفته شود، و جنبه روحانی انسان هم تربیت شود، و اخلاقیات هم مطمح نظر قرار گیرند، و روح و جسم با هم پیش روند، آنوقت دنیا، روی خوش خواهد دید، چرا؟ زیرا که روح تربیت شده و جسم هم آسایش یافته است. این دو،ما نند دو بال یک پرنده خواهند بود که، عالم بشر را به ملکوت الهی پرواز میدهند. حضرت عبدالبهاء در رساله مدنیه، راجع به ثروت مطالبی میفرمایند. این کتاب را حتما،ً مخصوصاً جوانها، باید مطالعه کنند. کتابی است به اسم الاسرار الغیبه لاسباب المدنیه. به قلم حضرت عبدالبهاء،که در دوره حضرت بهاءالله به امر مبارکشان به رشته تحریر در آمده است. حضرت عبدالبهاء اسم خودشان را هم ذکر نفرموده اند. و میدانید که این کتاب چه منزلتی، در میان دانشمندان ایران داشت. این کتاب را بهترین خطاطان، روی حریرمی نوشتند. ولی به محض اینکه دانستند، کتاب از کیست، تسلیم آتشش کردند. چون میدانید، ایران همیشه در آتش تعصب میسوخته است. تعصّب آن است که، به دون آنکه به دانند مطلب چیست، فقط از روی صاحبش، آنرا به سنجند. یعنی این ضرب المثل معروف را مراعات نکنندکه، اّنظر الی ما قال، ولا تنظر الی من قال. و ترجمه فارسیش این است که، بنگرکه چه میگوید، منگر که، که میگوید. گوینده هر کس باشد، اگر حرفش درست است، به پذیرید. اگر درست نیست، نپذیرید. سعدی میگوید: مرد باید که گیرد اندر گوش ور نوشتست پند بر دیوار فرض کنید این نصیحت روی سنگ حک شده، باید گوش کرد. این کتاب مستطاب را وقتی دانستند که، چه کسی نوشته، تسلیم آتش کردند. و مادام که نمیدانستند، کِه نوشته، بر کاغذ ترمه و حریر می نوشتند. در این کتاب میفرمایند، ثروت و غنا بسیار ممدوح است، اگر هیئت اجتماع غنی باشد. و در امور خیریه صرف شود. و الاّ آن غنا از برای آن غنی خسران مبین خواهد بود. این بیان حضرت عبدالبهاء ست، که ثروت بسیار خوب است، ولی به این شرط، که هیئت اجتماع، غنی باشد. ثروت باید تعدیل شود، و بعد هم آن غنا در امور خیریه صرف شود. و اگر غیر از این باشد، آن غنا از برای این غنی خسران مبین است. پس این نقطه نظر آئین حضرت بهاءالله است. نکته اول این است که حضرت عبدالبهاء میفرمایند:اگر مسئله اقتصاد حل نشود، و معیشت عمومی تعدیل نشود، ممتنع و محال است که عالم انسان راحت جوید . نکته دوم این استکه، باید جسم و روح توأماً ترقی کنند. اشتباه اشخاص اینجاست که، میگویند فقط باید به جسم پرداخت. خیلی نفوس هستند که، میخواهند فقط در اموراقتصادی کار کنند، ولی هدفشان فقط آب و علف است. میخواهند انسان را من حیث الخوراک آماده کنند. جنبه روح را اهمیت نمی دهند. و اگر اینطور باشد، علاوه بر آنکه جسمشان ترقی نمیکند، تنزل هم خواهد کرد. من یک مثلی از یک دانشمند غربی، برای شما بیان میکنم. این دانشمند در علم الاجتماع معروف است.اسم او پل دوبواpol do bua اهل سوئیس و از دانشمندان معروف است. مثالی میآورد. میگوید، اشخاصی که جسم را اهمیت میدهند، و از روح غافلند، مَثَلشان مثل کسی است که، اسب سرکشی را به پروراند. این اسب سرمست شود، به طوری که نتوان او را کنترل کرد. بعد یک سوار کار ناشی را، به دون زین و رکاب و لگام، سوار آن اسب کنید، عاقبت شخصی که ناشی باشد چه خواهد بود؟ کسی که سوار اسب سر کشی می شود که، نه زین دارد نه لگام، این اسب در اولین جست و خیز، راکب خود را به زمین خواهد کوفت، و او را از بین خواهد برد. او میگوید، انسانی هم که من حیث الروح و الاخلاق، ناتوان باشد،اراده اش ضعیف و اخلاقش نا توان باشد، عینأ شبیه همان سوار است، و این جسم، او را به پرتگاه نیستی می برد. روح ضعیف، جسم او را میبرد به فحشاخانه ها، به میخانه ها. اورا میبرد به قمارخانه ها. او بلااختیار میرود، و روح او نمی تواند زمام امور را در دست به گیرد. چشم او بلا اختیار به ناموس مردم میافتد و روح او نمی تواند آن را جلوگیری کند. در تعلیم و تربیت، علما از این مثل استفاده میکنند. اطفال وقتیکه جسمشان قوی شد، خوراکهای مقوّی به آنها خورانیدند، لباس خوب و فاخر به آن ها پوشاندند، خواب راحت داشتند، قوای حیوانی بر آنها مسلط شد، به طوری که جسم آن ها مملو از قدرت شد، و به روحشان اهمیت ندادند، خشیت الله در قلبشان نبود، به وعد و وعید مذکور درکتب الهی اهمیت ندادند، و آن مأمور مخفی، که باید آن ها را در خلوت و جلوت، از مناهی باز دارد، در آن ها مستقر نشد، عیناً هما ن اسب سرکش و سوار کار ناشی است. این بچه تابع قوای حیوانی است. وقتی ترس از روز جزا نبود، این جوان به کجا خواهد رفت؟ و چه طور از فرمان نفس وهوی، به دون آن که ترمزی در او وجود داشته باشد، اطاعت خواهد کرد ؟ آنها که با ماشین سرو کار دارند میدانند، وقتی در کوه ها ترمز ماشینشان برید، چه میشود. ترمز برای ماشین جنبه حیاتی دارد. شما وقتی احساس خطر میکنید، پا روی ترمز میگذارید، وقتی در سراشیب، ترمز نیست چه میشود؟ وقتی جسم انسان قوی، ولی روحش ناتوان باشد، ماشینی است که در اعماق درّه ها، به دون وجود ترمز و کنترل سقوط کرده است. چرخهای ماشین در گردش است، و به سرعت در سراشیبی میرود، الآن میخواهد سقوط کند، راننده میخواهد جلوی سقوط را به گیرد نمی تواند. روح شما میداند که الآن شما بسوی عمل خلاف میروید، ولی چون روح قوی نیست، خشیت الله نیست، نمی تواند جلوی عمل بد شما را به گیرد. پس بنا بر این دوستان عزیز، آئین بهائی می خواهد مسئله اقتصاد را حل کند و کرده است. مشکلات معیشت را یکی یکی حل کرده است، اما در پرتو مسائل روحانی. یعنی جسم و روح باید توأمأ پیش به روند. وای به حال کسانیکه، به یکی از این دو می چسبند. در آئین بهائی اعتدال این دو، پسندیده است. آئین بهائی میگوید، جسم باید راحت باشد. جسم باید آسایش داشته باشد، اما به شرط آنکه روح هم قوی باشد. و الاّ اگر اقتصاد حل شود و روح ناتوان به ماند، همین بلایائی که گفتم پیش می آید . آئین بهائی میگوید، جسم و روح باید با هم ترقی کنند. و وای به حال افرادی که، میگویند همه چیز روح است و باید جسم را کنار گذارد. آنها که میگویند، باید جسم را کنار گذارد، و تارک دنیا شد، مثلش این است که، شخص مسافری به خواهد با اسبی سفر کند، و به گوید، این اسب مهم است، خوراک به او ندهید. به گذارید از حال به رود. خود اسب مهم است، خوراک او مهمّ نیست. پس چه طور این اسب، تو را به منزل خواهد رسانید؟ مثل این است که به گویند، ماشین اصل کار است، بنزین نریزید، لاستیک هم سوراخ بود اهمیت ندارد. پس با چی حرکت میکنی؟ آئین بهائی میگویدباید روح قوی داشت،امّا جسم را هم باید تقویت کرد. یعنی اسب، راهدار داشته باشد، لگام داشته باشد، تو هم بلد باشی اسب را برانی، و با او به منزل برسی. یک چنین دنیائی را حضرت بهاءالله، برای ما تصویر میکنند. جسم و روح باید باهم، ترقی کنند. در آئین بهائی میفرماید، فقر و فاقه باید از بن بر افتد. در آئین بهائی نباید فقر و فاقه باشد. شاید بعد از دویست سال، دیگر کلمه فقر، گدا،وناتوان از لغت بهائی حذف شود. کسی نداند فقر یعنی چه. همه افراد بشر باید راحت باشند، آسوده باشند. از تمام لذات عالم برخوردار باشند. در عین حال روح هم باید ترقی کند. یعنی برای مثال، ما شهری را تصویر میکنیم که، در آن شهر، همه جور وسائل تفریح است. همه ما ملبس به لباس لازم هستیم. درس خوانده ایم. هیچکس نیست که دست تکدّی به سوی دیگران دراز کند، و در همان شهر،معبد هم برای افراد معتقد وجود دارد، یک چنین دنیائی را تصویر کنید. هم جسم راحت و هم روح به تمام قوت، بر ما حکومت میکند. حالا چه جور ما به این عالم خواهیم رسید؟ در جلسات آینده برای شما بیان میکنم که، چه جور حضرت بهاءالله، ما را به این عالم خواهند رسانید، چه طور دیانت بهائی ما را به جسم راحت و روح قوی، می رساند. آنها ئیکه میگویند، فقط جسم باید ترقی کند، و این سیستم را مکتبهایاقتصادی در دنیا تبلیغ میکنند. میگویند خدا نیست، روح نیست، مکافات و مجازات معنی ندارد. قوه ای که، بر اسرار قلوب مطلع است، مزخرف است. میگویند چیزیکه بر ما حکومت میکند، معده و فیزیولژی ماست. به خورو اعصابت را به تهییج بیاور. قوای حیوانی باید تو را به وجدبیاورد. آنوقت است که یک حیوان خطرناکی به وجود میآورند. در تاریخ ملاحظه کنید، انسان به کجا ها رسیده است. انسان اگر تربیت نشود بسیار خطرناک است. ملاحظه کنید هارون الرشید ۴هزار زن داشت. این نص تاریخ است. کدام حیوان، چنین کاری میکند؟ مگر ناصرالدین شاه چه میکرد؟ نرون، امپراطور رومان، که دستش به خون مسیحیان الوده بود، میگفت، انسان فقط برای این خلق شده،که به خورد، و شهوت رانی کند. این نرون می نشست سر میزغذا، شراب میخورد، کباب میخورد، تا سیر میشد. میگفت حالا چه کنم؟ میرفت، پر به گلویش میزد، هر چه خورده بود، بر میگردانید، و آنوقت باز میآمد، شروع به خوردن میکرد، و باز بر میگردانید. هرشب این نرن باید ازدواج کند، و عروسش را میکشت. کدام حیوان به این درجه از قساوت میرسد؟ حضرت عبدالبهاء میفرمایند، کدام کسی این عمل را انحام داده؟ خلیفه عباسی معلم خودش را در جلسه میآورد، به افراد میگفت، نباید از سر جایشان تکان به خورند. بعد عقرب را در جلسه آزاد میکرد، و این عقرب به جان این معلم بیچاره می افتاد. کدام حیوان چنین کاری میکند؟ شما میگوئید با اقتصاد می شود این دنیا را اداره کرد. رومیان عادتشان این بود،که در کالیزه kaliseh که یک میدان بزرگی است، دارای دیوارهائی است که از سنگ ساخته شده، تمام را صندلی میگذاردند، مردم می آمدند می نشستند و ده تفریح داشتند، تفریح اول این بودکه، اُسرا را می آوردند، دو نفر آنها را به جان یک دیگر میانداختند. هر کس طرف مقابلش را مغلوب می کرد، باید طرفش را به کشد. اینها با کارد به جان هم می افتادند، و بالأخره یکی مغلوب میشد، و دیگری او را باکارد میکشت. دومین کار و تفریح این بود که، قفس آهنین میآوردند. درِ قفس وصل بود به لانه حیوانات درنده، حیوانات را درقفس آزاد می کردندو مسیحیان اسیر را می آوردند و در قفس حیوانات می انداختند. وقتی این حیوانات درنده مسیحیان را می دریدند، حاضرین دلشان را میگرفتند قاه قاه می خندیدند، آن وقت وجد و شعف آنها شروع میشد. کدام حیوانی چنین کارهائی راکرده است؟ این است که میگوئیم، وای به حال انسانی که، فقط معده اش کار کند، ولی روحش کار نکند.