به آینه جهان خوش امدید  

بقای روح( مقدّمه)


    

بعضی از رفقای شما این طور پیشنهاد کرده اند، که در این کلاس، یکی دو درس راجع به بقای روح و عذاب و غیره گفته شود. البته این بحث، طولانی است. ولی رؤس مطالب قابل توجه است، که ما به طرح آن شروع می کنیم. مقدمه اول این است، که اگر نفوسی پیدا شوند، که معتقد نباشند به عالم بعد و بقای روح، و به مجازات و مکافات اخروی، یعنی اعتقاد نداشته باشند، که بعد از آن که این جسد ترابی از میان میرود، از انسان یک حقیقت شاخصه ای باقی می ماند، که آن حقیقت در عوالم الهی بر قرار و باقی خواهد بود، و عقوبات اخروی راجع به آن حقیقت است. آن ها را ما الهی نمی دانیم، و آن ها در صراط مستقیم الهی وارد نیستند، آن ها همان اسامی و عناوینی را که دارند، مثل مادّی و لامذهب، و خودشان به خودشان نسبت می دهند، و اطلاق می کنند درست است. خلاصه ما نمی توانیم آن ها را الهی، و به اصطلاح، متدیّن به نامیم. مثلا ً فرض کنید، اگر در بین ما چنین کسی باشد، که معتقد باشد به تمام مبادی و اصول آئین بهائی، و آن چه را که ما اصول می نامیم، قبول داشته باشد، دوازده تعالیم را قبول داشته باشد، وحدت عالم انسانی را قبول داشته باشد، تساوی حقوق رجال و نساء و امثال ذلک را قبول داشته باشد، و معتقد باشد حضرت بهاءالله مرکز حقیقت بودند، و این تعالیم کافل سعادت نوع انسان است، ولکن معتقد نباشد، که بعد از این عالم ناسوت، یک نشئه دیگری، ماورای این حیات است، و انسان بعد از آن که از این عالم رفت، در عالم دیگر پاینده است. و مسئول خودش هست، چنین شخصی بهائی نیست. و صرف اقرار به این که، حضرت بهاءالله تعالیمی آورده اند، و آن تعالیم عبارتند، ازوحدت عالم انسانی، تحری حقیقت، تربیت اجباری، تساوی حقوق رجال و نساء، و امثال ذلک، انسان را بهائی نمی کند.

بهائی کسی است که، تمام تعالیم حضرت بهاءالله را قبول کند. و اگر شما خواستید در گوشه ای از گوشه هایش استثنا به گذارید، بهائی نیستید. آن چه ازقلم امر نازل شده است و جزء تعالیم بهائی به شمار آمده است را باید قبول داشته باشید. اگر ۹۹در صد آن تعالیم را قبول داشته باشید، و به گوئید یک در صدش را قبول ندارم، نمی شود به شما بهائی گفت. اسم های دیگر می شود به او داد، ولی بهائی به معنای اعم، نمی توان گفت. حضرت ولی امرالله در ضمن مثلی راجع به احمد سهراب، خوب بیان فرموده اند: در امریکا، احمد سهراب، آواره غرب بود. او شخصی بود اهل سده اصفهان. حضرت عبدالبهاء او را از اصفهان، برای خدمت به جناب ابوالفضائل، به امریکا فرستادند. او آشپز ایشان بود. تقریبا ً نوکر ایشان بود. کم کم زبان انگلیسی یاد گرفت. حضرت مولی الوری وقتی به غرب تشریف بردند، او هم یکی از مترجمین حضرت مولی الوری بود. حضرت عبدالبهاء دو مترجم داشتند، یکی دکتر فرید، و دیگری احمد سهراب، که هر دو در پنهان مطرود بودند. احمد سهراب بعد از صعود حضرت عبدالبهاء، جمعیتی، مانند معرکه < الجمعیت المصریه> را درست کرد. این افراد خودشان را از امر برکنار کردند، و برای خودشان شخصیتی قائل شدند. محفل ملّی آمریکا را، لازم الاطاعت نمی دانستند. می گفتند دیانت امری است راجع به قلب، این تشکیلات را حضرت شوقی رباّنی وارد امر کرده اند، و در اصلش چنین نیست. شما خیال می کنید راحت این جا نشسته اید. نمی دانید، چه افرادی در عقب شما دام می افکنند. این است که فریاد می زنم، اطلاعاتتان را کامل کنید. دائم نروید مجله به خوانید. این جواب احمد سهراب و دشمنان نمی شود. باید جلو دشمن، سنگر بندی کرد. شما دشمنان عجیب و غریب دارید. از بزرگ و کوچک دام برایتان گسترده اند. این مرد، این حیله را درست کرد. می گفت این تشکیلات، مخلوق ولی امر است. بهاءالله کِی این بساط را درست کرده است؟ یک چند نفری در ابتدا، آن هائی که همیشه طرفدار آزادی و لگام گسیختگی هستند، و از ابتدا ازلی ها، طرفدار این رویه بودند. سید محمد اصفهانی تلقین کرد، جمعی رفتند دور میرزا احمد سهراب جمع شدند. ولی اونتوانست از احبای غرب، کسی را گمراه کند. و این افتخار غربی ها است. ما در ایران ناقض داریم، و می دانید زیادند. از دوره حضرت بهاءالله، و حضرت اعلی، این ناقضین به وجود آمده اند. همین رشته اخیر مطرودین برای رفتن آمریکا، چقدر شدند. الآن در این کشور ما، یک کشور ناتوان، حکومتش ضعیف است. اگر دستوری به دهند اجرا می کنید، و مجبورید اجرا کنید، ولو بر خلاف باشد. امّا، ولی امرالله فرمودند، چند سال آمریکا نروید. ولکن افراد توجّه نکردند. هوراس هولی می گفت، این جوان های شما، گوش به حرف ولی امر الله نمی دهند. شاید این طور تربیت شده اند. ولی چه طور زیر امضای خودشان می زنند؟ ما ناقض بسیار داریم، ولی از غربی ها کسی طرد نشد. فقط یک نفر بنام هلی گل در آلمان مطرود شد. در آخر عمرش پشیمان شد، و با پشیمانی مرد. و یک ناقض در آمریکا پیدا شد، به نام اسکندر خان، به علت این بود که، خواهر فرید، دختر میرزا اسداله اصفهانی زن او شد. این بیچاره آمریکائی، زنش ایرانی بود، و او افتخار می کرد زن ایرانی گرفته است، ناقض شد. او ناقض سر سختی شد، ولی بعد برگشت. فهمید و پی به حیله زنش برد. از آن ها برید. استغاثه کرد. توجه کرد. مورد عفو واقع شد، به حدی که، عضو محفل ملی امریکا شد. در غرب ناقض بسیار کم است. ایران، قالبی خراب است. هر چه در این قالب می ریزید، کج و معوج در می آید. میرزا احمد سهراب در آمریکا شروع به نقض کرد. میرزا احمد سهراب نتوانست از احبّا کسی را به برد. ولی چه کرد ؟ یک کاری پیش گرفت، که الآن تقریبا ً اسباب زحمت امر شده است. اشخاص را تبلیغ می کرد، و وقتی طرف، تبلیغ می شد، و می گفت من بهائیم، او را به نقض تبلیغ می کرد. می گفت تا عبدالبهاء درست، ولی حالا این جوری است. آن بیچاره هم گول می خورد. یک نفر به نام ادریت بود. ارمنی از اهل تفلیس تبریز. و یک کتاب نوشت به اسم بهائیت به زبان روسی. او دو بهائی گیر آورد، که اطلاعات کافی از آن ها به گیرد. یکی خلیل و دیگری جلیل. این دو نفر ناقض بودند. هر چه توانستند القای سوء، نسبت به حضرت عبدالبهاء، بار او کردند. این بیچاره، این کتاب را چاپ، و منتشر کرد. او قصدی نداشت. می خواست اطلاعاتی منتشر کند. حتی عکس خواست، و این دو نفر عکس های عجیب و غریب تهیه، و به او فروختند.عکس یک درویش را تهیه کردند، و به نام حضرت بهاءالله نامیدند. عکس های مخصوص، مثلا ً عکس حضرت طاهره را، یک زنی که به دار آویخته اند و حتی عکس یک مردی را که وارونه سوار الاغ است گذارده بودند. بعدها احبّا به او گفتند که چه کرده ای؟ او گفت ای وای دیدید چه طور شد، کیسه ای خالی شده و نتیجه اش هم جز بد نامی نیست. این دونفر گفته بودند، که ما حضرت بهاءالله را زیارت کرده ایم. خلاصه چه عرض کنم، که ایرانیان تا به حال چه افتضاحاتی بوده، که بار نیاورده اند . بالاخره از بهائی، کسی طرف احمد سهراب نرفت. وجوابش را این طور دادند: در این سفر، جوان ها جلسه ای ترتیب داده بودند، می گفتند، ما به او پیغام دادیم، که تو کتاب اقدس را که قبول داری، مگر در کتاب اقدس نمی فرمایند، قد کتب الله علی کل مدینه بیت العدل. چه طور می گوئی ولی امر این را گفته است؟ گذشته از این، تو بیانات حضرت عبدالبهاء را قبول داری؟ هر چه سئوال از ایشان شده، فرموده اند من مبین آیاتم، در آتیه بیت العدل جواب شما را خواهد داد. همان طور که اگر شما چشم نداشته باشید، شما را به هر طرف به برند می روید، ولی اگر چشم داشته باشید نمی روید، همان طور هم اگر شما معلومات داشته باشید، از امر اطلاع داشته باشید، به هر جا شما را به برند نخواهید رفت. درباره احمد سهراب سئوا ل کردم. بهائی کسی است که تعالیم حضرت بهاءالله را صد در صد اجرا کند. مثل الهی زدند فرمودند، شما یک دایره به کشید. دو سر قوس دایره، به اندازه یک صدم سانتیمتر به هم نرسیده باشد،آیا این دایره کامل است؟ از دور، دایره به نظر می آید، ولی اگر نزدیک به روید، می بینید دایره نیست. یا در برق، که کنتاکت حاصل می شود، شما موقعی که کلید را می زنید، اگر کوچکترین فاصله ای بین دو سر سیم باشد، آیا برق روشن می شود؟ مسلماً نه. یکی به گوید، یک صدم سانتیمتر فاصله، که چیزی نیست. باید جواب او را چی داد؟ جواب این است که، یک صدم سانتیمتر فاصله، سبب می شود که برق نیاید و چراغ روشن نشود. حال شما، به حضرت عبدالبهاء سیم کشی کرده اید، ولی یک میلیمتر فاصله است، بنابراین، به شما وصل نیست، و شما بهائی نیستید. حضرت ولی امرالله می فرمایند، امر بهائی وقتی صد در صد است، که اتصال تام به مبدأ باشد. بنابراین، اعتقاد بهائی به یک چیزهای معینی است. اگر شما، به قول بچه های امروز، به تعالیم اجتماعی حضرت بهاءالله تسلیم می شوید، باید به تعالیم اخلاقی او هم، تسلیم شوید. و اگر تسلیم نشوید، بهائی نیستید. اگر شما اصول را قبول کنید، ولی احکام را قبول نکنید، عینا ً همان درس است که گفتم، که امر روی دو پایه است. امرالله = احکام + مبادی. اما اگر به گوئید، امرالله مساویست با مبادی، به علاوه ۹۹درصد احکام، نمی شود. یعنی اگر شما می خواهید بهائی باشید، بهائی کسی است که، این دایره را قبول کند، واگر نماز را قبول نداشته باشد بهائی نیست. خلاصه هر گوشه اش را استثنا کنید بهائی نیستید. دیانت بهائی مانند احزاب نیست. مثلاً سوسیالیست ها در عالم سیاست یکی بودند. همه را یکی می دانستند. بعداً تقسیم شدند به سوسیالست اعتدالی، سوسیالیست انقلابی و ناسیونال سوسالیست ( فرقه نازی در آلمان ). سوسیالیست دست راست، سوسیالیست دست چپ، و نئوسوسیالیست. یک کلمه سوسالیست را گرفتند و چقدر فرقه از آن درست کردند. آیا ما در آئین بهائی، بهائی نمازی یا غیر نمازی، و معتقد به روح و غیر معتقد به عالم بعد داریم؟ این جا این حر ف ها نیست. این جا بهائی است. و آن کسی بهائی است، که صد در صد مبادی و احکام و اصول و فروع دیانت بهائی را قبول داشته باشد. مادام که فکرت حاضر نیست، برو، روان کن و به خوان. عالم علم وسیع است. فکر نکنید یک کتاب و پنج کتاب است. من رفتم به کتابخانه های بزرگ دنیا و در اولین وحله در این سفر جهانی، توجهم به مؤسسات علمی بود. کتابخانه های ملیّ واشنگتن و سایر کتابخانه های معروف جهان را دیدم. در کتابخانه آکادمی ملّی روسیه، ۴ میلیون جلد کتاب است. و آن وقت چه کتاب هائی!! رفتم به کتابخانه پاریس، دو میلیون و هفتصد هزار جلد کتاب داشت. تمام کتاب های بهائی را هم داشت . در آلمان کتابخانه برلین ۳ میلیون، و در واشنگتن ۳ میلیون کتاب بود. راجع به آئین بهائی هم کتاب فراوان بود. در تمام این کتابخانه ها، کتاب های بیشماری بود. من در کتابخانه روسیه بسیار تجسس نمودم، و منظورم بیشتر آن بود که، شمایل حضرت اعلی را که قنسول روس تهیه کرده بود، شاید به بینم. بعد از زحمات بسیار معلوم شد، که قنسول روس شمایل مبارک را به دولت نداده است، بلکه خصوصی تلقی کرده، و ممکن است در خانواده او ضبط شده باشد. تمام کتب امری از خطی و چاپی، در قسمت ادیان، یک قسمت بزرگی دارند. در قسمت ادیان شرق و ایران، کتاب هائی بسیار از دیانت بهائی مو جود است. هر لوح خطی به خواهید، آن جا فراوان است. قصد عرضم این است که، علم همین هائی که ما می گوئیم نیست. اگر علم این جور باشد، فوراً می شود پرفسور شد. امروز با عده ای جوان ها در خیابان رد می شدیم، تابلوئی دیدیم بنام پروفسوری، جوان ها می گفتند، این آقا پروفسور نیست. خودش به خودش می گوید پروفسور. بنا بر این، اگر فکرت نرسیده برو کاوش کن. برو دنبال یک مسائل جدی به گرد. مادامی که هنوز فکرت نرسیده، این اسم بزرگ را روی خودت نگذار. و الاّ بهائی مضاف الیه ندارد و مثل سوسیالیست نیست. بنا براین، ما که بهائی هستیم، اعتقاد ما بر این است که، بعد از آن که انسان این قالب خاکی را رها کرد، و روح قطع رابطه با این جسد نمود، تازه ابتدای حیات معنوی اوست. حالا باید این اعتقاد را فهمید و تأسیس کرد، و رجوع کرد به آثار. آن وقت می بیند، خیلی تأکید شده است که آدم، باید معتقدات خودش را تحقیق کند و بفهمد. حضرت بهاءالله می فرمایند < وجعلت لک الموت بشارة کیف تحزن منه >. می فرمایند مرگ بشارت است. اگر برای دیگران عدم باشد، برای شما مژده است. به بینید شاعر می گوید، ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت. فقط برای این ملت بد بخت است، که شعرش هم این طور است. مو سیقی دارد، آن هم موسیقی محزون. فلان کس تعریف می کند می گوید، رفتم فلان جا، حظ کردم موسیقی محزونی داشت. ملت شیعه ممکن است این طور باشد، زیرا این ملت در روز نوروز هم روضه می خواند. در عروسی هم روضه می خواند. در میهمانی هم روضه می خواند. ما آن قدر به حزن و اندوه عادت کرده ایم، به طوری که از خنده زیاد می ترسیم. می گوئیم آخ امشب خیلی خندیدیم، خدا عا قبتش را به خیر بگذراند. خدا این خنده ها را به ما نگیرد . ملاحظه کنید آئین مبارک چگونه ریشه این حرفها را زده است. بنده خودم یادم می آید تا وقتی که بچه بودم، از طرف پدر بهائی، ولی از طرف مادر، تا ۵ سالگی مسلمان شیعه بودم. تا وقتی که سبزوار بودم، خوب خاطرم هست، که مرا مادرم در ایام محرم سیاه می پوشانید، و بنده سقّا بودم. مرا می برد به روضه خوانی و می گفت، باید گریه کنی، من گریه ام نمی گرفت، ولی مادرم گریه می کرد. حال درست یا دروغ صدایشان زیاد بود. به من می گفت پدر سوخته چرا گریه نمی کنی؟ بعد می گفت بله بله بابی زاده بهترازاین نمی شود. من و برادرم وقتی دیدیم مادرمان اذیت می کند، یک روز با هم فکری کردیم، مقداری آب تنباکو تهیه کردیم، و شب های روضه خوانی در چشم هایمان می چکاندیم، و اشک سرازیر می شد. از آن به بعد مادرمان به ما علاقه مخصوص پیدا کرده بود. او به من می گفت حالا من برای تو نون روغنی می پزم چون گریه کرده ای. حال در این آئین مبارک ملاحظه کنید، ما در سال ۹ روز تعطیل داریم. از این ۹روز، ۷ روز آن عید است. و البته می دانید که در تمام دور بهائی این ۹ روز تغیر نخواهد کرد. ۹ روز جمعاً در سال تعطیل داریم. ۷ روز، عید و دو روز سوگواری، که در جلسات سو گواری هم، برنامه ای مانند ایام عید اجرا خواهد شد. و آن وقت می فرمایند، غنّوا و تغنّوا. نغمه سرائی کنید. موسیقی در این امر بسیار مهم شمرده شده است. می فرمایند: <انّا جعلنا لکم اصغاء الاصوات و نغمات مرقاة لعروج الارواح>. می فرمایند، موسیقی را نردبانی برای صعود و عروج ارواح مقرر داشته ایم. احبای غرب با مو سیقی دعا می خوانند. درمشرق الاذکار با حضور حضرت حرم، با موسیقی سرود ملکوتی می خواندند. ما باید در سراسر زندگانیمان موسیقی وارد باشد. البته نه آن موسیقی که قر به کمر آدم می آورد. موسیقی که بهائی درست کند، و آهنگ ساز بهائی که در ارکستر بهائی باشد. به بینید چه جامعه عظیمی به وجود خواهد آمد. جامعه ای که دائما ً مسرور باشد، و از خنده نترسد. این ۹ روز که ۷ روزش عید است. ایام اعطای ما ۴ یا ۵ روزاست. می فرمایند، در این ایام خوش باشید. فقرا را اطعام کنید. ایّام بهجت و سرور است. این دینی است که می فرمایند، در آتیه باید کلمه فقر از فر هنگش حذف شود. در آتیه اگر به یک بچه به گوئید فقیر، نمی فهمد. وقتی آئین بهائی در عالم منتشر شود، خواهید دید چه طور خواهد شد. هیچ فردی نباید باشد که از نعمای الهی محروم باشد . اگر نفوسی باشند که به گویند، عدم ما بشارت است، آن ملتی است که هزاران سال تو سری خورده است. و الاّ در دیانت بهائی چنین نیست. معنی آن این است که بعد از مرگ حیات معنوی جدید و بهتری هست . در لوح عبدالوهاب، حضرت عبدالبهاء می فرمایند، در باره روح سئوال کرده بودی، این عبد شهادت می دهد بر بقای آن. حضرت عبدالبهاء هزار دلیل آورده اند، که بقای روح هست. من برای شما، مطلبم استدلالی نیست. و من کوچک تر از آنم که در مجمع شما ها استدلال کنم. و اگر در جلسه ای کسی خواست برای شما، در چنین مواضیع استدلال کند، به او به گوئید تشریف به برید بیرون، زیرا در آئین بهائی، استدلال معنی ندارد. ولی من از روی الواح، بقای روح را بیان می کنم. که افرادی که نشنیده اند به شنوند. این خوب است، ما بیانات الهی را بیان می کنیم، نه استدلال. استدلال برای منکرات است. اگر فردی خواست در مواضیع بهائی، برای شما استدلال کند، یعنی شما ها منکرید. شماها باید او را از جلسه بیرون کنید. ما وقتی در بین اغیار می رویم، به ما می گویند، این جا جلسه تحری حقیقت است. آن جا استدلال می کنیم، می خواهیم فرد غیر بهائی را قانع کنیم. ولی این اهانت است به شما. شما خواه فهمیده، خواه نفهمیده، چون بهائی هستید، طبعاً معتقد به عالم بعد هستید. شما این طور بیان می کنید، که ما معتقد به بقای روح هستیم، ولی بیانات مبارکی که در این باره است را بیان می کنیم تا بر معلومات ما بیفزاید. فرق است بین معلومات واعتقاد. من الآن معتقدم که علم طب هست. این اعتقاد حاصل است، ولی معلومات ندارم. ممکن است به دکتری به گویم، چه طور می شود که وقتی انسان قرص آسپرین می خورد، دردش رفع می شود. او هم شروع کند به تعریف، ولی آیا تعریف او بر اعتقاد من چیزی افزود؟ بر اطلاعات من افزود. من اعتقاد داشتم آمریکا هست. رفتم آمریکا بر اطلاعاتم افزوده شد، نه بر اعتقادم. حال من می گفتم که اعتقاد دارم آمریکا هست، ولی برای من استدلال کنید، این معنی داشت؟ کسی که به چیزی اعتقاد دارد استدلال لازم ندارد . حال شما می گوئید، من می گویم که عالم بعد هست، زیرا بهائی هستم. ولی حالا می خواهم بر اطلاعات و معلوماتم افزوده شود. بیانات مبارک که در این باره است را برای من به خوانید. اگر کسی به خواهد شما را، که بهائی هستید، معتقد به عالم بعد کند، این اهانت است به شما. ولی شما که بهائی هستید، و معتقد ید به عالم بعد درست. ولی حالا می خواهید اطلاعاتی در این باره حاصل کنید. انشاءالله در جلسات آتیه، بیانات مبارک در این باره را، به عرض خواهم رسانید.