به آینه جهان خوش امدید  

 الواح وصایا

شب سه شنبه ۱۹|۱۱ |۳۳ در این چند جلسه که باقی مانده، وعمومی خواهد بود،این طور فکرکرده ام که یک دور منتخبات الواح وصایا ، البته فقط منتخبات را که در آمریکا هم، جوان ها همان را امتحان می دهند، و تسجیل می شوند مرور کنیم . البته به طوریکه بنده تخمین زده ام این چند جلسه که خواهیم داشت، به این موضوع گرفته خواهد شد. من مطمئنم که مکرر شنیده اید، ولی تکرار مزید تذکار است . محفل مقدس روحانی ملّی امریکا، الواح وصایا را تلخیص کرده اند. یعنی آن قسمت هائی که مناجات بود، و قسمت هائی که از ذکر رفتار ناقضین و و سوابق آنها، و مصیباتی که ناقضین بر هیکل امر وارد کرده اند، آن ها را حذف کرده اند. دلیل حذفش هم این است که، الحمدالله احتیاجی به آن مطالب نیست. زیرا الآن ناقضین فعالی که احتیاجی به این مشروح باشد از بین رفته اند. در این سفر که مشرف بودم، با کمال خضوع عرض کردم، قربان ناقضین به طوری از میان رفته اند، که به اطفال درس اخلاق به صعوبت می توانیم به فهمانیم که،آن ها که بوده اند. وعود الهی کاملاً محقق شد. و ریشه نقض از جامعه بهائی کنده شد. قسمت های دیگر از الواح وصایا را، که مربوط به عهد و میثاق و نظم بدیع و مؤسسات آتیه امر بوده است، باقی گذارده اند. در آمریکا رسم بر این است که هر جوانی کهبه سن ۶ ۱وارد می شود، باید در محفل بوسیله هیئت ممتحنه از الواح وصایا امتحان شود. باید این منتخبات را امتحان بدهد. از او سئوال میکنند او جواب می دهد. اگر نتوانست، می گویند حالا برو، بیشتر دقت کن آنوقت بیا اسمت تسجیل شود. محفل روحانی بهائیان ایران، این منتخبات را تهیه کرد، تلخیص و تکثیر نمود. من به خاطر دارم صد هزار نسخه منتشر و قرار شد در هر خانه بهائی، یک نسخه حتماً وجود داشته باشد . الواح مبارک وصایا به فرموده حضرت ولی امرالله، دو اسم دارد یکی متمم کتاب اقدس است. یعنی الواح وصایا کتاب مستطاب اقدس را تکمیل می کند. تمام می کند. مکمل و متمم کتاب اقدس است. اسم دیگرش سر چشمه نظم بدیع جهان آرای الهی است. این نظم بدیعی که ما به آن افتخار می کنیم، نظم بدیعی که می گوئیم، مقدمه حلول مدنیت الهیه، در ادوار آتیه است. منبع و سر چشمه اش الواح وصایای حضرت عبدالبهاء است. این دو اسم را حضرت ولی امرالله به الواح وصایای حضرت عبدالبهاء داده اند. الواح وصایا این قدر مهم است. الواح وصایا وقتی نازل شده، و تاریخش در خود این کتاب است، که هیکل مبارک حضرت ولی امرالله نه سال بیشتر از عمر شریفشان نگذشته بود. طفل نه ساله بوده اند، و الواح وصایا به تدریج و در چند نوبت نازل شده است. در بحبوحه ی فتنه ناقضین،که در تاریخ امر معروف به دوره مفتّشین است . وقتی که مقام اعلی را حضرت عبدالبهاء شروع به ساختمان کردند، ناقضین فتنه ای بر پا کردند. گزارشاتی دادند. و از دربار عبد الحمید، بازرسان آمدند. ناقضین آن ها را احاطه کردند. و آن ها لوایح ناقضین را قرائت کردند،< که بود رفت ایشان در بقار بسفر و یا تبعید ایشان به صحرای فیزان >. در همان ایّام این الواح وصایا نوشته می شد. می فرمایند در آن زمان این الواح در زیر زمین مستور بود. حالا ما در این چند جلسه ،عین این جزوه را زیارت، و مطالبش را توضیح می دهیم، به قدری که در حوصله این جلسه باشد. اوّل این الواح وصایا، خطبه ای است. خطبه در اصطلاح قدما این طور بود، که فی الحقیقه تمام آن چه که در متن کتاب می خواهند بیاورند را ، به کمال اختصار، در خطبه ای ذکر می کنند. مقدمه خطبه،حاوی تمام مسائل مربوط به متن کتاب است. ما هم از حفظ هستیم و جوانان حفظ می کنند .حضرت ولی امرالله از عنایتی سؤال فرموده بودند که شما نظم بدیع را پیش که خوانده اید؟ بعد فرموده بودند، این خطبه را به شما درس داده اند؟ عرض کرده بود بلی. فرموده بودند شما این خطبه را از حفظ هم می کنید؟ عرض کرده بود بله. فرموده بودند به خوان. و او خوشبختانه خوانده بود. هوالله حمداً لمن صان هیکل امره بدرع المیثاق عن سهام الشبهات و حمی حمی شریعة السمّحاء و وفی محجته البیضاء بجنود عهوده من هجوم عصبة ناقضة و ثلّة هادمته ألبنیان و حرس الحصن الحصین و دینه المبین برجال لا تأ خذهم لومة لا تم و لا تلهیهم تجاره و لا عزة و لا سلطة من عهد الله و میثاقه الثابت بآیات بینات من اثر القلم الاعلی فی لوح حفیظ. مضمون اینست : حمد و سپاس کسی را سزاست که هیکل امرش را به سپر میثاق از تیرهای شبهات صیانت فرمود، و قرق گاه شریعت سمحای خودش را حمایت کرد قرقگاهی که نا محرم نباید به آنجا وارد شود. و شریعت سمحای خودش را به لشکر عهد و میثاق وقایت فرمود . و حصن حصین و دین مبینش را بر جالس حفظ کرد. که آن ها را سر زنش کنندگان اخذنمی کند. نه تجارت و نه قدرت، آن ها را از عهد و میثاق الهی، که به آیات بینات، که به قلم اعلی در لوح محفوظ است، باز نمی دارد. و التحیة و الثنا و الصلوة و البهاء علی اول غصن مبارک خضل نضر ریّان من السدرة المقدسة الرحمانیة منشعب من کلّی الشجرتین الربابنتین و ابدع جوهرة فریدة عصماء تتلئلاء من خلا ل البحرین المتلا طمین و علی فروع دوحة القدس و افنان سدرة الحق الذین ثبتوا علی المیثاق فی یوم التلاق و علی ایادی امرالله الذین نشروا نفحات الله و نطقوا بحجج الله و بلّغوا دین الله و روجّوا شریعة الله و انقطعوا عن غیر الله و زهدوا فی الدنیّا و اججوا نیران محبة الله بین الضلوع و الاحشاء من عباد الله. و تحیّت و ثنا و صلوة و بها بر اوّل غصن مبارک سر سبز تر و تازه و شادابی که از سدره مقدسه رحمانیه روئیده، و از دو شجره منشعب شده، یعنی از حضرت اعلی و جمال ابهی. تحیّت و ثنا بر بدیع ترین گوهر فرید بی همتائی که، از خلال دو دریای متلاطم متولد شده است. تحیت و ثنا بر شاخه های این سدره مقدسه، و افنان این شجره مبارکه، کدام افنان؟ آنانی که بر میثاق الهی در یوم تلاق ثابت ماندند. طلاق باید باشد.در اصل طلاق است. یوم الطلاق یعنی روز فصل و جدائی، یومی که ثابتین از ناقضین ممتاز می شوند. ولی یوم تلاق یعنی یوم تلاقی، یوم ملاقات با حق جل جلاله. و علی الذین آمنوا و اطمأنوا وثبتوا علی میثاق الله و اتبّعوا النور الذی یلوح و یضئی من فجرالهدی من بعدی الا و هو فرع مقدس مبارک منشعب من الشجرتین المبارکتین طوبی لمن استظل فی ظله الممدود علی العالمین. و تحیت و ثنا و جلوه و بها برایادی امرالله، آنانی که نشر نفحا ت الهی را می کنند. به حجج الهی ناطقند. دین الهی را تبلیغ می کنند. شریعت خدا را ترویج می دهند. از غیر الله منقطعند. در دنیا، زهد و تقوی پیشه می کنند.انس و محبت الله را در قلوب نفوس به شعله می آورند. و علی الذّین آمنوا .......... و تحیت و ثنا بر نفوسی که ایمان آوردند و مطمئن شدند. بر میثاق الهی و ثابت ماندند. و پیروی کردند نوری را که، درخشید از فجر هدایت بعد از من. به دانید که او فرع مقدسی است که از دو شجره مقدسه منشعب شده، و خوشا به حال کسی که، در سایه او که بر همه عالم تابیده مستظل شود. این جاست که می خواهیم به قول شیخ الرئیس، با هوش کافی، مو شکافی کنیم، و به اصطلاح علمی، گناه کنیم یعنی به کنه آن پی به بریم. روی این اصل می خواهیم به چند نکته اشاره کنیم : اولاً حضرت عبدالبهاء حضرت ولی امرالله را در این خطبه مبارکه، به القاب شامخه و عبارات عالیه، که مافوق آن نمی شود تصوّر کرد، ستوده اند، در وقتی که ایشان بیش از ۹ سال نداشته اند، می فرمایند: اوّل غصن، اول شاخه که از این شجره روئیده. بعد می فرمایند، این اول غصن که مبارک است، خدا او را برکت داده. بعد می فرمایند، خضل نظیرریّان، ریّان سر سبز تر وتازه، که از دو شجره مقدسه مبارکه روئیده، یعنی از حضرت اعلی و جمال ابهی. و ابدع گوهر گرانبها ( که فعل افعل تفضیل است، بالا تر از آن نیست ) تازه ترین درّ گرانبهائی است، که از خلال دو دریای متلاطم، حضرت اعلی و جمال ابهی متلئلاء شده، و بدیع تر از آن نیست. نکته دوم تعریف مؤمن است. می فرمایند : و علی الذین آمنو ا اطمأنوا و ثبتوا علی میثاق الله و اتّبعوا النور الذی یلوح و یضئی من فجر الهدی من بعدی.............. تحیت و ثنا بر نفوسیکه ایمان آورده اند، و بعد مطمئن شدند. خیلی فرق است بین ایمان و اطمینان. چه بسا افراد که ایمان آوردند، و مطمئن نشده و از بین رفتند. یا ایها النفس المطمئنّه، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة. این آیه روی مقبره ها حک شده، حتی روی قبر دکتر اسلمنت. نفس عالمه، نفس مؤمنه و نفس موقنه داریم. آخرین پله آن نفس مطمئنه است. آخرین پله ترقیات روح، اطمینان است . اگر این اطمینان حاصل نشود، ایمان شالوده اش محکم نیست. در واقعه۱۳۰۰ هجری که چند نفر از احبای عزیز در طهران در حبس ناصرالدین شاه رفتند، کامران میرزا آن ها را به حبس انداخته بود. از جناب گلپایگانی تا ۹۵ نفر از احبای اجله را در طهران گرفتند. ۹سال به صعود مبارک مانده ، در همان سنه نبیل قائنی ناچار شدند به عشق آباد به روند و در آنجا صعود کردند.

نه نفر همیشه از طرف هیکل مبارک، برای دیدن مرقد ایشان به عشق آباد می روند. در آن موقع لوحی از هیکل مبارک رسید،که احباب در زندان، به حکمت رفتار کنند. ضوضا نکنند. کامران میرزا به آن ها ملاطفت می کرد، که به این وسیله سایر رفقا را به شناسد. و امر را ریشه کن کند . در بین آن ها ۴ نفر ایادی بودند. فرهاد میرزا، هادی ناصرالدین شاه آمد به طهران. کامران میرزا گفت، ما عدهّ ای از سران بهائیان را زندان کرده ایم. و شما هم که اهل علم هستید، بیائید با ایشان مکابره کنید، تفریحی است برای شما. فرهاد میرزا آمد و با همه مکابره کرد، تا رسید به آخوند ملا محمد رضای یزدی. از او پرسید شما حضرت بهاءالله را، که می دانید؟ گفت ذات منیع لا یدرک.حال فکر کنید در زمان ناصرالدین شاه، در حبس او، عمویش این سئوال را نموده است. گفت عجب! چطور شما او را ذات منیع لا یدرک می دانید؟ بعد گفت تو عالم تری یا میرزا ابوالفضل؟ جواب داد میرزا ابولفضل. بعد فرهاد میرزا می گوید، پس چه طور میرزا ابوالفضل می گوید، ما او را معلم عالم انسانی می دانیم. ملا محمد رضا می گوید، حضرت والا او دروغ می گوید. او هم وقتی دستش در قاب پلوی بهائی ها است، این طور می گوید. حالا می ترسد. آن ها، بهائیان پای سماوری هستند. من بهائی پای سماوری نیستم . بعد فرها د میرزا تصمیم می گیرد او را از میدان بیرون کند. می گوید این بهاءالله را که تو این طور می گوئی، او با خود من در نیاوران شراب خورد .ملامحمد رضا جواب می دهد، که هر کس این نسبت را به حضرت بهاءالله به دهد، او ولدالزناست. ثانیاً شما عالمید، شهادت فاسق در شریعت، مقبول نیست. تو گفتی با خودش شراب خورده ای، تو اقرار کرده ای که فاسقی. شهادت تو درست نیست، تو فاسقی. فرهاد میرزا با حالت مخصوصی خجالت می کشد. از میدان به در می رود. بعد می گوید شما نماز هم دارید؟ ایشان جواب می دهند اجازه به دهید الآن وضو می گیرم. فوراً میرود وضو می گیرد و بر می گردد. وشروع می کند به خواندن نماز. یا اله الاسما و فاطرالسماء. ملاحظه کنید این اطمینان است. بالأخره هم در حبس انبار شهید شد. در گوشه انبار تبلیغ می کرد . وقتی اورا کول کرده بودند، به برند منزل حاکم. چون پایش در زندان خراب شده بود. وقتی حامل او می رفت شروع کرد در گوش او تبلیغ کند. می گویند من به تو بگویم، همان صاحب عالم ظاهر شد. من به تو می گویم، قائم ظاهر شده است. از همان جا ایشان را بر گرداندند به انبار. احبا می گفتند حضرت آخوند این طور نکنید. می گفتند شما که جانتان به جان من بند نیست. من هر کاری می خواهم می ،کنم. جناب حاجی میرزا حسین زنجانی، که ایشان هم ، در چار سوی ترکستان شهید شدند. ایشان اوّل کسی بودند که، حضرت ولی امرالله را قبل از صعود حضرت عبدالبهاء شناختند. می گفتند بعد از حضرت عبدالبهاء اگر کسی جای ایشان هست ایشانند. او تعریف می کند، که ما وقتی در زندان با یزدی،هم زنجیر بودیم، گاهی می گفت گوش کن می شنوی؟ ما گوش می کردیم. می گفت، چلو کباب میگوید که حاجی محمد رضا کجائی مرا به خوری؟ بعد پول رویهم می گذاردیم، میرفتند برایش چلو کباب می آوردند. این اطمینان است، ممکن است در بچه ها باشد، در بزرگ نباشد. یهودای اصغر یوتی رئیس حواریون بود.حضرت مسیح را به سی پاره فروخت. او اطمینان نداشت. در این امر مبارک اشخاصی بودند، که تا شمع آجین حاضر شدند، قطعه قطعه شدند، زیر شمشیر رفتند، و نگفتند ما بهائی نیستیم. این ها نفوس مطمئنه بودند. حضرت عبدالبهاء از حضرت روح الله پرسیدند، که اگر قائم موعودی که مسلمین می گویند، با همان علامات از چاه بیرون بیاید، چه می کنی؟ گفت می روم تبلیغش می کنم. این اطمینان است. حضرت عبدالبهاء فرمودند، فرضاً بیرون آمد، ایشان می گویند، قربان من او را بهائی می کنم . این است که ما در امر باید بعد از ایمان اطمینان پیدا کنیم. این است که می فرمایند و علی الذین آمنوا و اطمئنوا............. بعد از آن، چهار رتبه برای مؤمنین فرموده اند، و ثبتوا علی المیثاق.. ایمان بیاورد . مطمئن شود. بعد ثابت و راسخ بر عهد و میثاق شود. چرا ؟ زیرا در تاریخ نقض می دانید، اشخاصی بودند که ایمان آوردند. به خیال خودشان مطمئن هم شدند، ولی در عهد و میثاق لغزیدند. این است که می فرمایند .... و ثبتوا علی المیثاق. بعد می فرمایند، و اتبعوا النورالذی...............و پیروی کنید آن نوری را که از فجر هدایت درخشیده . ملاحظه کنید چه طور حضرت ولی امرالله دستور داده اند. باز پشت سر آن برای رفع ابهام می فرمایند: الا وهو فرع مقدس مبارک منشعب من الشجرتین المبا رکتین. یعنی به دانید، تعبیر نکنید، به گوئید نور ایمان است. به دانید که او کسی است. او فرع مقدس مبارکی است. که از دو شجره مقدسه منشعب شده است. بعد می فرمایند : طوبی لمن استظل فی ظله الممدود علی العالمین خوشا به حال کسی که، در سایه او سایه بگیرد. سایه ای ک به همه عالم افکنده شده، تمام کره ارض را گرفته است. این استکناه بود. شخص مؤمن چهار رتبه دارد : ایمان بیاورد. مطمئن شود . بر میثاق ثابت به ماند. وپیروی کند نوری را که میدرخشد. و آن نو ر، حضرت ولی امرالله هستند. آنوقت ایمان او تکمیل است. و این جا به تلویح می فرمایند که، در عهد حضرت ولی امرالله، غصن ممتاز ابوا لاولیا، امر عالم گیر می شود. زیرا می فرمایند : طوبی لمن استظل فی ظله الممدود علی العالمین. سایه ای که بر همه عالم افکنده شده است. همین سفر که بنده مشرّف بودم، یک روز فرمودند که امر عنقریب، جهان گیر می شود. فرمودند اگر مهاجرین در چند نقطه که باقی مانده استفرار حاصل کنند، امر جهان گیر می شود. بنده این آیه را عرض کردم. طوبی لمن استظل فی ظله الممدود علی العالمین. فرمودند بله، یعنی در ظل امر. در هیچ کدام الواح، امری را به خود نسبت نمی دهند. می فرمایند نظم بدیع را که احبّا تأسیس کردند، احبّا این طور کردند ...... در سفر اول، جناب فاضل فرمودند، حضور حضرت ولی امرالله عرض کنید عکسی مرحمت به فرمایند، برای کتاب تاریخ می خواهم. من حضور مبارک عرض کردم فرمودند، عکس من برای چی؟ عرض کردم برای تاریخ می خواهند. فرمودند عکس من چه ضرورت دارد در تاریخ . تاریخ باید به عکس احبّا و قُدما زینت یابد. عکس من چه ضرورت دارد . یک نامه از ا یشان زیارت کردم، قبل از صعود حضرت عبدالبهاء، آن نامه خطاب به منتسبین است. حضورشان عرض کردم فرمودند، رونوشت به فرستم. در آن نامه می فرمایند، حال که حضرت عبدالبهاء خبر صعودشان رسیده، من نه دیگر به لباس علاقه دارم، نه به خوردن، نه باستراحت. بهیچ یک از شئون علاقه ندارم. خودم را فانی محض می خواهم. فقط یک آرزو دارم، که به امر مبارک خدمت کنم. این نامه را از لندن مرقوم فرموده اند. در مناجاتی میفرمایند: از هر نام و نشانی گذشتیم .