به آینه جهان خوش امدید  

اهمیت تعلیم و تربیت جوانان
حکومت ایران محکم ترین حکومت و ایران معمور ترین بقاع دنیا خواهد شد

    

سخنان جناب فروتن در جلسه تحری حقیقت، عصر پنجشنبه۴|۹|۳۳ در منزل جناب میثاقی.
از حضور در این جلسه حقیقتاً مسرور و مشعوفم. زیرا افرادیکه با بنده آشنائی نزدیک دارند ، کاملاً میدانند که من همیشه طرفدار طبقه جوان بوده و هستم . و بهعقیده من، اگر یک کشوری و یا ملّتی به خواهد ترقی کند، باید موجبات ترقی جوانان را فراهم سازد. چون علی الخصوص، تخصص من در اصول و فن تعلیم و تربیت است، و حتی قسمت مستشار تربیت را هم دارم، کاملاً اطلاع دارم و توجه دارم به اینکه، جوانان و اطفال باید جلو بروند، تا ملّتی ترقیات خود را به نماید. و تا جوانان ملتی، ترقّی نکنند، آن ملّت ترّقی نخواهد کرد. من در مسافرت یکساله ام به دور کره ارض، پنج قاره و سه اقیانوس عظیم را گردش کرده و دیده ام. حقیقتاً در این مسافرت، همیشه دوحالت به من دست میداده است. حالت اوّل، این بوده است که، از ترقّیات شگرفی که نصیب ملل راقیه دنیا شده، خوش وقت می شده ام. و از طرف دیگر، از اینکه میدانستم، ملّت خودمان از این ترّقیات محرومند، محزون میشده ام. و سرورم فوراً به حزن تبدیل میشده است. با دیدن ترقیات غرب، مسرور میگشتم، ولی به سرعت محزون می گشتم از اینکه، چرا ملّت ما باید از این ترقیات محروم باشد.

من از ترقیات ملل غرب بسیار مسرور میگشتم. زیرا آن ها هم، نوع انسان هستند و ترقی آن ها سبب مسرّت است. من نه تعّصب ملّی، نه تعّصب نژادی، نه تعّصب دینی، ونه تعّصب اقتصادی دارم.برای احتراز از سوء تفّهم نه سوء تفاهم، یعنی برای اینکه هر فردی درست مطلب را اخذ کند، عرض میکنم. که من تعصّب ندارم. البته میدانید تعّصب غیر از محبّت است. به شما هم وصیت می کنم،و برادرانه نصیحت میکنم ، که تعصّب ملّی نداشتهباشید. بلکه محبّت ملّی داشته باشید.من به غربی ها گفتم، ایران رشک برین، و گل سر سبد کشورهای دنیا بوده و هست. ایران خاک پاک است. ایران موطن حضرت بهاءالله است. آئین بهائی از ایران طلوع کرده. من همواره درغرب، این مناجات فارسی را تلاوت میکردم . " ....پاک یزدانا خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی ، و شور انگیز، و دانش خیز، و گوهر ریز. از خاورش همواره خورشیدت نور افشان ، و در باخترش ماه تابان نمایان . کشورش مهر پرور، و دشت بهشت آسایش پر گل و گیاه جانپرور. و کهسارش پر از میوه تازه و تر. و چمنزارش رشگ باغ بهشت. تابشش پیغام سروش و جویش چون دریای ژرف ، پر خروش ." این حماسه بهائی است . این سرود بهائی راجع به ایران است . شما هم مثل من ایران را به پرستید. ولی تعصّب نداشته باشید. تعصّب همان است که هیتلر داشت. و من دیدم ، هیتلر آلمان را به چه صورت ساخته است. همه جا خراب است. جغد در آنجا لانه کرده است.او میلیونها نفوس را از بین برده است. او به جوانان یاد داده بود که آلمان، ما فوق همه است. هیچ ملّت نمی شود فوق همه باشد. مثل پنج انگشت دست من، هیچوقت نمیشود گفت، که یکی از انگشتان، ما فوق انگشتان دیگر است. اگر انگشت کوچک به آنهای دیگر کمک نکند، انگشت بزرگ فلج است. همه ملّت ها باید ترقی کنند . یکی در صنعت، یکی در ادب ، یکی در وسائل هنری ، یکی در مسائل فنّی . همه باید به همه خدمت کنند. این تعصّب است که، آلمان، ما فوق همه است . شما اگر به گوئید ما ابناء این کشور، باید ایران را رشک برین کنیم ، خیلی خوب است . بسیار فکر بلندو به جا ئی است . و اگر غیر از این باشید ، بی وجدانی است . ولی اگر به گوئید باید تمام ممالک دنیا خراب شوند ، که ایران آباد شود ، یا ایران ما فوق همه کشورها ست ، این تعصّب غلط است. حضرت بهاءالله میفرمایند:"حکومت ایران محکمترین حکومات ، و ایران معمور ترین بقاع دنیا ، خواهد شد . اگر شما به گوئید ، برای آبادی ایران ، دنیا را خراب کنید ، می گویم نکنید . مثلاً اگر شما به گوئید طهران آباد تر از نیویورک است ، میگویم دروغ است . در نیویورک ، شهری که دارای عمارتهای ۱۰۴ طبقه ، و با داشتن برق مانند روز استکوچکترین خللی در انتظامات آن وارد نمی شود. این شهر به این بزرگی را نمی توان با طهران مقایسه کرد ، که هنوز آب لوله کشی ندارد . ولی اگر به گوئید ، ما سعدی داریم ، که در دنیا بی نظیر است ، میگویم راست میگوئید . یا به گوئید غزلیات حافظ در دنیا مثل ندارد ، میگویم راست میگوئید . و من در فرانکفورت ، در منزل گوته ، در بین کتابهایش کتاب حافظ ترجمه شده را دیدم، که در ذیل آن نوشته بود،< ۷ ستاره در آسمان ادب ایران میدرخشند ، و من پیش آنها نور ندارم >. حافظ استاد است. و من هم میگویم راست میگوئید، که حافظ بی نظیربوده است. ولی اگر کسی به گوید هنر نزد ایرانیان است و بس . ندارند شیر ژیان را به کس. میگویم دروغ است . این حماسه است . و حماسه مبالغه است . این تعصب است . گربه هم ممکن است مرا به ترساند . ولی از کودکی ، در گوش ایرانی، جنّ و غول و غیره پرورش میدهند . هنوز از پشت استاسیون رادیوها ، به اطفال درس ترس از جن میدهند . و داستانهای جن وپری ودیو وغول تعریف میکنند.دهان این افراد را باید با سرب گداخته پر نمود . این ایرانی چه طور میگوید ، "ندارند شیرژیان را به کس" ؟ اما اگر به گوئید ما سعدی داریم، ما حافظ داریم، ما فردوسی داشتیم، تصدیق میکنم . ولی نمیشود گفت سعدی ، چون در دنیا بی نظیر است ، هر چه گفته درست گفته است. یا فردوسی شاعر بسیار خوبی است . ولی هر چه گفته درست گفته است . از من دلیل به خواهید . فردوسی میگوید: زن و اژدها هردو درخاک به که پاک عالمی زین دوناپاک به زنان را ستائی سگان را ستای که یک سگ به ازصد زن پارسای آیا شما می توانید به گوئید ، هر چه فردوسی گفته صحیح است؟ آیا زن و سگ برابرند؟ پس مادرهای شما ازسگ بدترند . آنها زن هستند . شما از بطن این افراد متولد شده اید . شما در گهواره همین زنان، تربیت شده اید . مگر خود فردوسی، که مشهور جهان شده است، از کجا آمده؟ مگر نه از شکم یک زن آمده است ؟ آیا می شود گفت زن از سگ بد تر است؟ شاعری شعری گفت و این شعر را نزد پادشاه برد . پادشاه گفت این شعر خیلی اغراق است . شعر باید بی اغراق باشد . شاعر رفت و فکر کرد و این شعر را تهیه کرد : نمد سبزوار از پشم است زیرابروی مردمان چشم است سر انسان مدّور و گرد است هر که استاد نیست شاگرد است در سپاهان خروس مرغ نراست هر چه خشگ نباشد تر است پادشاه گفت این که شعر نیست . این مطالب که قابل شعر نیستند . شاعر گفت آن طور که میگویم، میگوئید اغراق است . شعر که نمیشود بدون اغراق باشد . اگر به گوئید هر چه شعرای ما گفته اند صحیح است ، این تعّصب است . من میگویم تعصّب نداشته ام . یعنی وقتی مرا بردند به مجلّه نیویورک تایمز، تمام دستگاه مجله را به من نشاندادند ، متحّیرشدم . من سابقاً تمام کشور پهناور روسیه را دیده بودم . از لحاظ دیدن تمدن و مدنیت ، زیاد بی بهره نبودم . ولی از دیدن این دستگاه های مجله ، متعجًب و متحیّر شدم . مجله ای که هر روز ۴ میلیون خواننده دارد. تمام کارهای آن با ماشین تمام اتوماتیک انجام می شود . فقط عدّه معدودی کار میکنند . اگر من بعد از دیدن آن دستگاهها ، میگفتم اطلاعات ما خیلی بهتر از آنهاست ، این تعصّب نبود؟ اداره اطلاعات راهم دیده ام . در برابر مجله نیو یورک تایمز ، آنرا هیچ هم نمیشود حساب کرد . انسان عاقل کسی است که به خوب به گوید خوب ، به بد به گوید بد. کذب را ولواینکه از اقوام و نزدیکان پدر و یا مادرش باشد کذب بداند.شاخ گل هرجا به روید گل است. اگرفردی در باغ مشهور هامبورک گلی به چیند ، بو کند ، و به گوید نخیر گل نیست ، گل ها در ایران ، چه دخلی به این گل ها دارند ، این تعصّب است . این دروغ است . این غلط است . زیرا در هامبورک دولت آلمان زحمت کشیده و باغ نمونه درست کرده . امّا اگر به گوید این گل بسیار خوب است . ولی اگر در ایران ما هم ، گل را تربیت کنند ، مواظبت کنند ، بهتر از این میشود، این صحیح است . غلط نیست . تعصب نیست . خلاصه من در معرض دو احساس واقع شدم . یکی احساس سرور، و از طرف دیگر احساس تأثّر. این بود که تصمیم گرفتم در موقع مراجعت ، هر جا در ایران به هموطنان عزیز به رسم ، آنچه در دل دارم مخصوصاً به جوانان عزیز، به گویم که، وطنتان را دوست داشته باشید ، ولی تعصّب نداشته باشید . در عمل وطنتان را دوست داشته باشید . یعنی فکرکنید، که همه ی ممالک از ایران جلو ترند، و من باید به روم زحمت به کشم، تحصیل کنم ، تا این کشورعقب افتاده را به کشورهای مترقّی جهان به رسانم. امروزجامعه بهائی درسراسردنیا،منبسط شده است. در ۲۳۰ اقلیم شما بهائی می بینید. هرحرفی را که من میزنم، از من دلیل به خواهید، که باور کنید. از من مدرک به خواهید. بی مدرک قبول نکنید. وقتی من میگویم ۲۳۰ اقلیم، مدرک به خواهید. شما یک کشور از ۲۳۰اقلیم را نام به برید که در آن بهائی نباشد، و اگر باور نکردید، از من آدرس تلگراف به خواهید. به آنجا تلگراف کنید جواب به گیرید. من ۱۴ ماه دنیا را گشتم. من در این سفر ۱۴ ماهه ، برای دیدن مراکز بهائی دنیا رفتم . و بالاخره نتوانستم ده یک مراکز بهائی را به بینم . زیرا دیانت بهائی در ۲۳۰ اقلیم منتشر شده است . شما فکر کنید در ایالت متحده آمریکای شمالی ، ۲۵۰ مرکز بهائی داریم . در کانادا، در آلمان ۷۰، در انگلستان ۸۰. عمر میخواست که این مراکز را به بینم . تأثر من در چیست ؟ دقت کنید . اگر حرف من هیچ بود ، که هیچ . و اگر درست نبود، آنرا به دیوار به زنید. من در این سفر کوچکترین جزایر، حتی اندونزی را دیدم. دریک طرف، تا قطب شمال، و از طرف دیگر، تا قطب جنوب رفتم . دو مرتبه از روی خط استوا عبور کردم. از روی سه اقیانوس معظّم عبورکردم . همه جا جامعه بهائی منبسط بود . تمام ملیتها از سرخ و سیاه و زرد ، هر چه به خواهید در ظل دیانت بهائی، در آمده بودند. به هر جا رفتم دیدم دیانت بهائی، با خودش عظمت ایران را برده است. من یکنفر ایرانی هستم. و شما ایرانی هستید. ما رو بروی هم ایستاده ایم و صحبت میکنیم. به هر جا که رفتم ، دیدم بهائیان دنیا خاک ایران را می پرستند و تعالیم بهائی، و عظمت ایران را به آن جا برده اند. اماّ من مایل نیستم چیزی به گویم که محزون شوید. نمی خواهم به گویم نظر خارجی ها، نسبت به ایران و ایرانی چیست. جرائد را به خوانید، و مقاله ای را که دوماه قبل، در جرائد منتشر شده ، مطالعه کنید به بینید، چراده دوازده نفر جوان ایرانی را زندان کردند؟ یا به علت قاچاق و یا قاچاق کاری جوانان ایرانی. برای ایران چه مانده است؟ من که نتوانستم آن طوری که باید و شاید، کشورمان را معرفی کنم . این غربی ها ی متکّبر با ترقیاتشان، که حقیقتاً هم حق دارند، با نظر بسیار پست به ایران و ایرانی مینگرند. من کشور ایران را هم گردش کرده ام. به روید و به بینید در خارج از ایران چه داستانی است. در آنجا ها امر بهائی، عظمت ایران را به تمام دنیا برده است. من به هرجا که رفتم ، ایران را مثل قبله میدانند . میگویند زمین مقدس. ایران را کشور مقدس مینامند . اگر شما که اهل شیرازهستید، به هرجای دنیا که به روید و به گوئید، من اهل شیرازم، آنقدر شما ها را می پرستند که حدی ندارد، میگویند شما متبرک هستید . شما در مجاورت موطن حضرت باب بوده اید . میگویند بدن شما مجاور هوائی بوده که حضرت باب در آن زندگی میکرده است. من از مبالغه خوشم نمی آید. مبالغه نمی کنم . مبالغه دروغ است. و انسان را به زمین میزند. و من از آن متنفرم. من به هر جا رفتم، دیدم خط فارسی زیب اطاقهایشان است. این عکس که در طاقچه ملاحظه میکنید، عکس چهارمین کنفرانس بین المللی بهائی است. ( عکسی از کنفرانس دهلی در طاقچه اطاق جناب میثاقی بود) شما هر زمان، وقت نمودید در این عکس دقیق شوید. من هم نماینده ایران در این کنفرانس بودم. به بینید خط یا بهاء الابهی در سینه همه افراد هست. این جمعیت، نمایندگان تمام دنیا هستند. تمام، خود را به خط یا بهاء الابهی مزین کرده اند. من در جزائرکوچک وارد میشدم، و در منزل بهائیان می رفتم، میدیدم این خط مبارک اسم حضرت بهاءالله، وعکس حضرت عبدالبهاء، به قول آن ها پیامبرایرانی ، به دیوار هایشان نصب است. آنوقت نفوس دیگرخارجی، چه نظری نسبت به ایران و ایرانی دارند. چرا ایرانی ها افتخار می کنند که هر سال با عدهّ زیادی، بعد از زحمات فراوان، خودشان را به خانه کعبه می رسانند، و دست به سنگ حجرالاسود می زنند؟ زیرا می گویند، این خانه نسبتش به خداست. و روزی حضرت محمد به این سنگ تکیه کرده است. این همان دلیلی است که افراد خارج، غربی ها، افتخار میکنند که به ایران بیایند، به موطن حضرت اعلی بیایند. آنها آرزو دارند که، به این اماکن بیایند. و اماکن متبرکه را، که روزی موطن حضرت باب و حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء بوده است، را زیارت کنند.کدام غربی؟ آن غربی که سرش را در مقابل امپراطورش خم نمی کند. در کنفرانسی از این چهار کنفرانس، که عکس حضرت اعلی را روی میز گذارده بودند، غربی ها همه میآمدند و مقابل این عکس خم میشدند، و سر تعظیم فرود میآوردند، که این شخص به دنیا روح جدید دمیده. افراد را متحد کرده . و تعالیمی برای سعادت بشر آورده است. تأثر من از این بود، که در خود ایران ، در پایتخت ما ، در شهرهای دیگر ما، در موطن این شخص، هنوز هم به او فحش میدهند . ناسزا میگویند و تهمت و افترا می زنند. من آمدم در آبشار نیا گارا، و چند نفر بهائی غربی با من همراه بودند. مرا آورده بودند آبشار نیاگارا را به بینم . ما را آورده اند در عمق آبشار. میگویند از تو خواهش داریم یک مناجات به زبان فارسی به خوان تا ما به شنویم . میخواهیم ترنّمات فارسی ، ترنّمات زبان حضرت بهاءالله ، در فضای مامنتشر شود . و میگویند صدای آبشار مانع از آن است، که ما صدای تو را بشنویم ، ولی ما میخواهیم صدای تو در فضا منتشر شود، و فضای ما را متبرک کند . و فوراً مثل برق به نظرم میآید آن صدمات، آن تهمت هائی که در ایران، به بهائیها میزنند . میگویند قبای آبی نمی خیم ( خواهیم)، آدم بابی نمی خیم. یا مثلاً فلان بهائی میآید پیش من ، میگوید به من گفته اند بابی، خدا و پیغمبر نمی شناسد. اینها نماز ندارند. اینها سجده ندارند. من در نیشابور بودم ، خودم شاهد بودم . آخوندی رفت بالای منبر و گفت، ایهاالناس داروخانه رضوان خوب است . داروی او هم خوب است . ولی میگویند بابی است. به دانید اگر یک قطره از داروی این داروخانه روی زمین به چکد، و در جای آن علفی سبز شود، و گوسفندی آن علف را به خورد، و یکی از مؤمنین، از گوشت آن گوسفند به خورد، یکراست به جهنم وارد میشود. در سبزوار خودمان ، که وطن من است ، آخوندی رفت بالای منبر، گفت، اگر صد من ( البته حرف آخوندی است معذرت میخواهم ) زباله سگ را تپه کنید، و یک بابی را روی آن زباله ها به گذارید و آتش بزنید، آن زباله ها نجس میشوند . این چه داستانی است؟ آنها چه میگویند و اینها چه میگویند ؟ خانمی از خانمهای بسیار محترم، از اشراف آمریکا، در جلسه ای بچه اش را آورد نزد من، می گوید، دست به سر بچه من به کش، متبرک شود. زیرا دست تو مجاور هوای ایران بوده است، هوائی که مجاور حضرت بهاءالله بوده ، و مقدس است، من می خواهم بچه ام متبرک شود. می گفتند طهران، زمین مقدس است. ومن فوراًبه یاد کشور خودم می افتادم. من بچه بودم، در یکی از قراء، بچه ها می رفتند پیش یک قاری قرآن خوان، من هم پشت سر آنها ایستاده بودم . بچه ها می گفتند آقا اوروس بهتر است یا بابی ؟ او عینکش را بالا برد و گفت جانم (من ۵ یا شش سالم بود )، جانم چشمم، اوروس زنگی دارد . کلیسائی دارد ولی بابی نه زنگی دارد نه کلیسائی دارد . زنهای آنها مثل سنگ حمام اند،هر کس از آن استفاده می کند. عمومی است . آنوقت گلوله های آتشی بود که در پشت بام، در رختخواب ما می افتاد . یا یکنفر بهائی صبح که می رفت دکانش را بازکند می دید به قفل در مغازه اش، آب دهان انداخته اند . عزیزان من اینها منعکس نمی شوند . این خبرها به خارج نمی رود. آیا اینها ایران را ترّفی میدهند؟ ایران را آئین بهائی در عالم، به مقامی رسانده، که صد ها غربی مغرور،آمده اند به آئین بهائی ساجد شده اند . این خاک را مقدس میدانند. ایران را می ستایند . ایرانی چه سربلندی برای ایران فراهم آورده است؟ جز اینکه، کاری کرده است که وقتی انسان به خارج میرود، پیش افراد خجالت میکشد، که به گوید من ایرانی هستم. اسلام را چه قدر آئین بهائی در خارج عزیز کرده است. من از شما انصاف میخواهم . مسیحیان چه قدر کتاب بر ضد اسلام نوشته اند ؟ چه عداوتی با اسلام دارند؟ من در کشتی که از بمبئی به استرالیا میرفتم، سه کنفرانس راجع به آئین بهائی و معرفی آن دادم . ما دوازده روز در کشتی روی آب بودیم. این کشتی از کشتی های بسیار بزرگ بود، ۴ هزار نفرجمعیت در آن بود، و من در این دوازده روز که روی افیانوس هند بودم هیچ خاک ندیدم، جز جزیره کوچک سیلان. من پیش کاپیتان کشتی رفتم . ما در کشتی ۱۲ نفر بهائی بودیم . دو نفر ایرانی و ده نفر استرالیائی. که از استرالیا برای شرکت در کنفرانس بین المللی بهائی می رفتیم. این کنفرانس قرار بود در ایران تشکیل شود . چه عیب داشت اینهمه خارجی به ایران میآمدند ؟ لااقل این پولهائی که خارجیها در دهلی خرج کردند ، در ایران خرج میکردند. همین فحش ها، همین رجّاله بازیها، سبب شد که در ایران تشکیل نشود. ولی حکومت هند به چه طرز عالی این کنفرانس را تشکیل داد. در تمام تذکره ها نوشته بودند، برای حضور در چهارمین کنفرانس بین المللی بهائی . افسوس که تذکره همراهم نیست که به شما نشان به دهم . در تمام خیابانهای هند ، تابلوهای برقی نصب شده بود . می درخشید ، و در روی آن نوشته بود ، چهارمین کنفرانس بین المللی بهائی . بهترین هتلها را برای ما تهیه کرده بودند . بهترین وسائل را در دسترس ما گذارده بودند . علامت کوچکی درست کرده بودند ، و همه بهائیان خارجی که برای شرکت در این کنفرانس آمده بودند ، در سینه داشتند . تمام نمایندگان پیش نهرو رفتند . من هم که سمت نمایندگی ایران را داشتم پیش نهرو رفتم . نطقی ایراد کردم . عظمت ایران را بیان نمودم . چه عیب داشت این کنفرانس در طهران تشکیل میشد؟ من سه کنفرانس در کشتی دادم، ابتدا رفتم و کاپیتان را دیدم. در تابلو اعلانات اعلان شد. در جمعیتی که در این کنفرانسها حاضر میشدند. کشیشی بود. بعد از آنکه مطلبم تمام شد ، من متوجه کشیش شدم . پیش او رفتم و گفتم چه طور بود؟ گفت صحبتها ی شما خیلی متین بود . تعالیم بسیار خوبی بود. و احکام خوبی را بیان کردید، ولی خیلی متأثرم که احترام ما را رعایت نکردید. خیلی تعجب کردم که من چه گفته ام، که احترام ایشان را رعایت نکرده ام. زیرا من همیشه عادتم این است که در هر جمعیتی که وارد میشوم، میکوشم مراعات موازین آن جمعیت را به نمایم. اینجا تعجب نمودم که من چه گفتم که رعایت احترام آنها نشده است. گفت شما در این جمع، دو سه بار اسمی از اسلام بردید، در صورتیکه من اینجا نشسته بودم، و حق نداشتید از اسلام اسمی به برید. شما رعایت احترام ما را نکردید. من شروع به صحبت با او کردم، و بالاخره از روی انجیل، ظهور حضرت محمد را برای او اثبات کردم. تا به آ نجا که او را وادار کردم که گفت،خبر حضرت رسول اکرم در انجیل هست. همان تهمت هائی که در ایران به ما میزنند صد مراتب بدتر به اسلام وارد می آورند . مستر جردن را شاید به شناسید. او مؤسس دبیرستان البرز طهران است. او مسیحی بود و دشمنی زیاد با دیانت اسلام داشت. او بچه های کوچک را میآورد و میگفت ( البته با لهجه خارجی اش ) صبح چه میخوری؟ بچه میگفت فلان چیز. بعد جردن میگفت این که شما میخوری چیست؟ باز بچه میگفت فلان چیز. بعد میگفت این زبان نرم است، دست را نمی برد. بچه میگفت بله. بعد کاردی نشان او میداد و میگفت این چه طور؟ بچه میگفت این میبرد. بعد جردن کارد را نشان او میداد و میگفت، این مسیح است. و زبان را نشان میداد و میگفت، این محمد است. مسیح محمد را می برد. سعی می کرد تا به این حیله ها، عداوت اسلام را در قلب اطفال جایگزین کند. شما فکر میکنید اسلام، به نظر مسیحیان چه می آید؟ بارها به خود من در خارج می گفتند، که ما بهائی میشویم به شرط آنکه ما را مکلّف نکنی، اسلام را قبول کنیم. من میگفتم غیر ممکن است. برای آن که آئین بهائی میگوید، اساس جمیع ادیان الهی یکی است. دیانت بهائی سه وحدت دارد: وحدت الوهیّت، وحدت مظاهر مقدسه،و وحدت بشر. چه طور ممکن است برای خاطر شما، یک نبی را از سلسله انبیا برداریم. مسیحیان اینطور تعصّب دارند، و من حس می کردم آئین بهائی، عظمت و حقانیت دیانت اسلام را، به تمام این زوایا برده است . حضرت عبدالبهاء، در همین خطابات، در نقاط مختلف، اثبات حقانیت حضرت رسول را کرده اند. حتّی آنچه را علمای اسلام شایع کرده اند، حضرت عبدالبهاء تشریح فرموده اند. مثل این که در یکی از ایرادات مسیحیان تعداد زوجات حضرت محمد است، آنها میگویند حضرت محمدبرای حظّ نفس، ازدواج های پی در پی میکرده اند. ولی حضرت عبدالبهاء در مجامع مختلف اثبات میکنند، که این تعداد زوجات برای حظّ نفس نبوده است. این تعداد زوجات مبنی بر حکمت الهی بوده است وحضرت رسول میخواسته اند با قبایل مختلف تزویج کنند و منظورشان این بوده، که به این وسیله، قبایل را با هم متحد کنند و شما فکرنمی کنید این بهترین وسیله برای اتحاد قبایل بوده است؟ یا در باره غزوات حضرترسول، که مسیحیان ایراد میگیرند، که حضرت رسول اکرم آدم کش بوده است، حضرت عبدالبهاء بیان میفرمایند که این جنگها برای آدم کشی نبوده است. شما اگربه دانید علما چه چیزهائی نوشته اند. آنها آمده اند این کتابها را ترجمه نموده اند. یک کتابی هست به زبان ترکی که من آن کتاب را دارم. مؤلف آن کتاب میرزا علی اکبر اردبیلی است. در این کتاب آیات الوهیت را این طور نوشته که فارسی آن چنین است. توی، شکم گاو میش را نگاه کن، به بین پر از فضله است. اگر خدا نیست، کی آن جا را پر از فضله کرده است؟ و روی جلد آن نوشته شده هر کس یک جلد از این کتاب مستطاب در منزل داشته باشد، از عذاب روز رستا خیز آزاد است. و منهم یک جلد از این کتاب را دارم. و مسلماً از عذاب روز رستاخیز آزادم . قاآنی شیرازی را اغلب می شناسید. او از قول همین افراد،شعری در اثبات الوهیت سرودهاست.میگوید اگر خدا نیست چه کسی نوک تیغهای بیابانها را تیز کرده است؟ این کتابها تمام ترجمه شده و ترجمه میشوند. آن وقت میزان معلومات، و سایر کتبی را که واعظین چاپ کرده اند به بینید. الآن وقتی به راهزن میگویند کجا می روی، می گوید میروم به شغل النبی. زیرا میگویند حضرترسول قافله ابو سفیان را غارت کرد. یکی از رؤسای این دزدها را، یکی از بهائیان تبلیغ نمود. بعداً این دزد برای یکی از بهائیها تعریف میکند،که من آنروزیکه بهائی نبودم، سیّد و ملاّ را لخت نمی کردم. حال که بهائی شده ام، این تعصّبات را کنار گذارده ام. دیگر بین سید و ملاّ و غیرملاّ فرقی نمی گذارم. حضرت عبدالبهاء در خطاباتشان در اروپا و آمریکا، منظور از قافله ابوسفیان و غیره را تعریف میکنند که برای چه بوده است . آنوقت تأثر من از این بود، که آئین بهائی در تمام دنیا، ایران و اسلام را با خود برده است. و همه آنهائی که بهائی شده اند، اول مسلمان و بعد بهائی شده اند، ولی در موطن خود بهاءالله میگویند بهائی، نه خدا میشناسد، و نه به اسلام اعتقاد دارد. من به شما جوانان عزیز، که طبقه منورالفکر هستید میگویم، زیرا تا شما تغییر فکر ندهید، ملّت تغیر فکر نخواهد کرد. شمانه قول دوست را به پذیرید، و نه قول دشمن را. وارد جاده تحقیق حقیقت گردید. حقیقت به فرموده حضرت عبدالبهاء یکی است. تعدد قبول نمی کند. آن حقیقت را جستجو کنید. اگر حقیقت در آئین بهائی است، چه مانعی دارد، اگر شماهم به گوئید، من بهائی هستم. و اگر در دیانت بهائی حقیقت نبود، جای دیگر بود، آنجا را انتخاب کنید. ولی شرط، آن است که، خودتان تحقیق کنید. نه اقوال محبیّن سند است و نه اقوال مغرضین . من در ختم عرایضم، این نکته را هم تذکّر میدهم . این در عرف بهائی، غیر از آن است که، به طور عموم گفته میشود. من با اکثر جوانان محشور بوده ام. خودم هم یکوقت جوان بوده ام. و خودم هم تحرّی حقیقت کرده ام. همیشه باید در معرفی حقایق و الفاظ خیلی دقّت شود . من وقتی جوان بودم، و دوره متوسطه را تمام کردم و به مدرسه عالی رفتم، خیلی مغرور بودم. و میگویند بعضی دیگر از جوانان هم از این خاصیت مبرّی نیستند. من اوایلی بود که جدول مندلیوف را یاد گرفته بودم. میآمدم منزل پیش مادرم که از اهل خراسان است، و میگفتم مادر، نمک طعام چیست؟ میگفت چیزی است که در آبگوشت می ریزند. میگفتم نخیر، به این سادگی نیست. این نمک از دو عنصر تشکیل شده ، یکی کلر،ویکی سدیم. همین طور به پدرم می گفتم. من با خودم میگفتم من دیگر دانشمندم، چرا به من تعظیم نمی کنند . علما می گویند دانش عکس خودش، یعنی جهل را تولید میکند. روزی الاغی به زبان حال، به دانشمندی که بر او سوار بود گفت،من جهل منبسط هستم، زیرا میدانم که نمیدانم. و تو جهل مرکب هستی، زیرا نمیدانی و نمیدانی که نمیدانی. یک پروفسوری باد مرا خالی کرد. او در اوایلی که من وارد دوره عالی شده بودم مرا خواست. در اطاق، پای تخته سیاه رفت و گچ بر داشت، نقطه بسیار کوچکی در روی تخته سیاه بزرگ گذارد. و آمد پیش من گفت، از این نقطه چه میفهمی؟ گفتم نقطه ای است. گفت این نقطه سفید معلومات علمای بشر است. و تمام سیاهی تخته مجهولات بشر است. این نقطه، در برابر سیاهی تخته، آیا هیچ هست؟ من از آنروز فهمیدم که، من هیچوقت معلومات کامل نخواهم داشت. و نخواهم توانست ادعای معلومات به کنم . پس شما خودتان را خودتان ظرف کنید، و ظرفتان را تهی کنید، از برای مظروف. من دیدم خیلی کوچولو شدم. نیوتون دماغ به این عظمت، یک تئوری درست کرد برای نور.که در کلاس هفتم میخواندم،. عناصر مستقل غیر قابل استحاله است. ولی در کلاس بعد میخواندم عناصر، قابل استحاله است. اتم قابل استحاله است. شما اقرار کنید هیچ نیستید. اماّ این هیچ، صفر است. وقتی صفر در طرف راست رقم قرار گیرد. رقم ده برابر بزرگ میشود. اگر شما به این هیچ رسید ید، آنوقت در برابر رقم می ایستید چیزی میشوید . من فکر میکردم دین همین است که مبنی بر نماز و روزه است.وانسان ممکن است جزو طلاّب شود، و آن دین است. ولی بعد دیدم در دیانت بهائی غیر از این است. در دیانت بهائی دین عبارتست از مجموعه قوانین و انتظاماتی است، که به وحی الهی تشریع میشود، و سبب اداره امور جسمانی و روحانی جمعیت بشر می گردد. سبب تربیت می شود. تربیت جسمانی، تربیت انسانی و تربیت روحانی بشر می شود. این خطابه ای که قبل از جلسه در باره اقتصاد خوانده شد لازم به توضیح نبود که عرض نکردم. بسیار واضح بود. اقتصاد یکی از ارکان دیانت بهائی است. حضرت عبدالبها می فرمایند تا مسئله اقتصاد حل نشود عالم بشریت راحت نجوید.دو رکن دیانت بهائی نماز و روزه است. ولی جنبه اخلاقی هم دارد. خلاصه، انسان کامل را از هر جهت، دین باید اداره کند. این به معنی این نیست که، قبله را عوض کنند. دین مجموعه قوانین است. منتهی قوانینی که به وحی الهی وضع شده باشند . من اصراری ندارم که آنچه من فهمیده ام درست است. ولی چون من این مراحل را تحرّی کرده ام، خیال میکنم اگر جوانهای عزیز، رفقای عزیزمن، به دون گوش دادن به حرف دوست یا دشمن، جستجو کنند، انشاءالله حقیقت را خواهند یافت.