به آینه جهان خوش امدید  

اهمیّت دعا و مناجات


    

سخنان جناب فروتن درباره دعا ومناجات، شب سه شنبه۱۶|۹|۳۳ امشب در این جلسه، مایلم چند کلمه ای، راجع به اهمیت دعا و مناجات درآئین بهائی، با شما صحبت کنم. البته با علم به این که، این مطالب را مرتباً مطالعه کرده اید. ولکن تکرار این مطالب موجب مزید تذکاراست.به اصطلاح قرآن که می فرماید، " ذکّرانما الذ کری تنفع المؤمنین ". یعنی متذکر بدار، زیرا که تذکر نافع به حال مؤمنین است. و در یک جلسه عمومی عرض کردم، در آمریکا به من می گفتند، که یک خانمی از حضرت ابوالفضائل گلپایگانی سئوال کرد، که حکمت این که مطالب را تکرار می کنید چیست؟ جناب ابوالفضائل فرمودند، کدام مطلب؟ خانم گفت یادم نیست. جناب ابوالفضائل فرمودند، حالا حکمت تکرار را فهمیدی؟ درآئین بهائی، هیچ حکمی محکم ترازحکم صلوة درعبادات نیست. به درجه ای که، اول حکمی که، در کتاب مستطاب اقدس نازل شده، حکم صلوة است. البته شما آشنائی دارید، در کتاب اقدس ام الکتاب، و ناسخ کل کتب و صحف الهی، بعد از بیان یک مقدمه ای، که ما را برای اطاعت حاضرمی کند، بلا فاصله، حکم صلوة نازل شده است : <کتب علیکم الصلو ة>، اول حکم خدا در ام الکتاب است. حضرت مولی الوری که مبین کتاب الله هستند، ایشان در الواح عدیده، که من واقعاٌ ۳۰ لوح آن را زیارت کرده ام، می فرمایند، صوم و صلوة، از اعظم فرائض این دور مقدس است.بعد می فرمایند، اگر کسی تأویل کند، تفسیر کند، تهاون و سستی کند، از چنین نفوسی اجتناب لازم است.امرالله را باید ازسهام بغض وکینه چنین نفوسی محافظه نمود.

این را به دانید، که ظلمت ضلالت با نور هدایت، در جنگ و ستیز است. و سهم و سنانش بسی تند و تیز. شما به یقین به دانید، که با معتقدات ما به شدت مبارزه می شود. خیال نکنید ما را، رها کرده اند، و گفته اند آن ها را متعرض نباشید. این طور نیست. به جمیع قوا می خواهند، در این حصن حصین رخنه کنند. می فرماید، سهم و سنانش بس تند و تیز است. هزار وسیله در اختیار دارند، که افکار ما را مشوش کنند. و در بعضی موارد هم موفق شده اند، که افکار ما را به کلی، از محور اصلی، منحرف کنند. این نفوس این طور رسوخ می کنند، که نماز وعبادت امری است تجمّلی. و حضرت بهاءالله برای این ظاهر نشده بودند، که نماز و روزه بیاورند، بلکه نفوسی جمع شدند، و از استان مبارک روزه و نماز خواستند. این بود که جمال مبارک فرمودند، حال که اصرار دارید به فرمائید. می خواهند به گویند، جمال مبارک که جمیع کتب را نسخ کردند، و مقاومت با جمیع قبایل روی زمین کردند، در برابر عده ای، با رو دربایستی گیر کردند، وبرای ده هزار سال، ساکنین کره ارض را معذّب فرمودند. این است که حضرت عبدالبهاء می فرمایند، اگر کسی تأویل کند، تفسیر کند، تهاون و سستی کند، از چنین نفوسی اجتناب لازم است. صوم و صلوة که جزو عبادات رسمی ماست، به ما تأکید فرموده اند، که باید آیات الهی را، در هر صبح و شام تلاوت کنید.<اتلو آیات الله فی کلّ صباح و مساء>. یعنی آیات الهی را باید، هر صبح و شام تلاوت نمود. کسی که تلاوت نکند، به عهد خدا وفا نکرده است. در کلمات مکنونه در این مورد تأکید شده، می فرمایند، شمع دلت، بر افروخته دست قدرت من است، آن را به بادهای مخالف نفس و هوی، خاموش مکن. و طبیب جمیع علت های تو، ذکر من است، خاموشش منما. حبّ مرا سرمایه خود کن، و چون بصر و جان، عزیزش دار. در الواح دیگر می فرمایند، در هر بیتی که عدّه ای از مؤمنین، در آن بیت ساکنند، باید صوت تسبیح الهی، از آن بیت مرتفع شود. دعا و مناجات را حضرت بهاءالله، و حضرت عبدالبهاء، تشبیه به غذای روح فرموده اند. همان طور که جسم غذا لازم دارد، روح هم غذا لازم دارد. روح هم اگر غذا نخورد از بین می رود. و آن توجه الی الله و مناجات است. چه طور ممکن است، بنده ای به وظائف عبودیت خود توجّه نکند، و معتقد نباشد، که او بنده حق است. در کتاب دکتر اسلمنت مثلی زده شده، که خوب مجسم می کند. می گوید شما یک کهربا را، به گذارید، و یک کاه پهلویش به گذارید. هر قدر سعی کنید، کهربا کاه را جذب نمی کند. ولی اگر کهربا را به یک تکه پارچه به مالید، به محض این که کهربا را نزدیک کاه بیاوردید، آن را جذب می کند. تغییری در کهربا ایجاد شده، و آن قوه جاذبه است. او می گوید روح انسان، مانند کهربا است، که می تواند تأئیدات الهی را جذب کند. ولی برای این منظور، روح باید تغییری حاصل کند، و آن تغییر، بر اثر توجه و دعا و مناجات حاصل می شود. و الاّ نمی تواند تأئیدات الهی را جذب کند. تأئیدات الهی الآن، بالای سرما موج می زنند. اطراف ما را در شش جهت احاطه کرده اند، ولی روح ما باید گیرنده امواج تأئید، شود. مَثَلش مثل این است، که الآن شما این جا نشسته اید، امواج مختلف موسیقی این جاست. شما را فرا گرفته است. الآن شاید از ۲۰ مرکز، این نغمات روح بخش، پخش می شود. الآن چه آهنگ های دل پذیری همین جاست، ولی ما خلق نشده ایم آن هارا به گیریم، ولی دستگاه گیرنده، با آن ساختمانی که برای آن مقدر شده، این امواج را می گیرد و برای ما مسموع می کند. این بدن ما، و روح انسانی ما هم، برای اخذ این امواج ملکوتی آماده است. و این امواج تأئید، ما را فرا گرفته است. باید اجزاء بدن ما کامل شود. و کمالش بسته به توجه، دعا و مناجات به سوی خدا است. من از لحاظ علم تربیت به شما می گویم. که ما هنوز، به طوری که باید نماز به خوانیم، تربیت نشده ایم. این موکول به آینده است. من نمی توانم دعا و مناجات را بی توجّه به خودم، یا بی تشتت حواس، انجام دهم. یکی از احبای خراسان، آقا عبدالله اشراقی می گفت، من تمام اعمال خودم را، از خرید و فروش، در سر نماز انجام می دهم. مثلاً وقتی من می گویم، یا الهی ان تخیب من تشبث، نگاهم به طاق می افتد، می بینم عنکبوت، تار دوانده، به فکر بر طرف کردن آن می افتم. وقتی می نشینم و می گویم، اشهد بوحدانیتک و فردانیتک و بانک انت الله، نگاهم به گوشه اطاق می افتد، که موش سوراخ کرده، و فکر بستن سوراخ او را می کنم. خانم ها ممکن است در سر نماز، به آشپزخانه به روند،یا به خیاطی به روند. این نوع دعا و مناجات اثری ندارد. البته دلیلش نیست که نخوانیم، ولی باید به کوشیم، با تمرکز قوا، مناجات به خوانیم. تمرکز قوا یک بحث روانشناسی است. مثالی حضرت عبدالبهاء برای این موضوع دارند، می فرمایند، نور آفتاب، هم از آبگینه ساده، می گذرد و هم از ذرهّ بین. وقتی که از ذرّه بین می گذرد، نور جمع می شود، و در کانون، متمرکز می شود. و احتراقش از آتش هم بیشتر است. حتّی رومی های قدیم، از همین ذرهّ بین ها، برای احتراق لشکر، و وسائل دشمنانشان استفاده می کردند، حالا چرا این طور است؟ زیرا در ابگینه ساده، نور متفّرق است. ولی در ذرًه بین نورمجتمع است. حواس باید جمع باشد. تمرکز حواس یکی از مسائل و مباحث مهمّه روانشناسی است، که ما معلّمین دررأس اقداماتمان است. سعدی می گوید، هر گز وجود حاضر و غائب شنیده ای من در میان جمعُ دلم جای دگر است بنده در محافل احبّا می گویم، احباّی عزیز این جا تشریف دارید؟ می گویند هستیم. می گویم جسم شما این جاست، ولی آیا روحتان،و حواستان هم، این جاست؟ تربیت قوا و حواس، و رفع تشتت فکر، در رأس جمیع مسائل تربیتی قرار دارد. و متأسفانه در شرق، هیچ اهمیّت ندارد. و ما متفرق الحواسیم. من در این باره خیلی ورزیده شده ام، که الآن می توانم در این جا به فهمم، چه کسی حواسش این جاست. مثلاً سر کلاس، یک دفعه شاگرد سوت می کشد. این یعنی تشتت حواس، یعنی وجود حاضر و غائب. او حواسش در کوچه است، و ناگهان سوت می کشد. مثلاً من دارم کتاب می خوانم، می بینم یک دفعه حواسم رفته جای دیگر. یک خانم ایتالیا ئی بود، به نام ماریا مانتوی. کودکستانی را به وجود آورد. این کودکستان برای تربیت قوا و حواس اطفال بود. من در این کودکستان، وقتی سمت مستشار معلّمی داشتم،بسیار کار کردم. در این کودکستان به طوری قوا و حواس اطفال را تمرکز می دهند، که انسان تعجّب می کند . بچه سه ساله را روی تشک مخملی می نشانند، چشم بچه را می بندند، یکی از بچه ها باید بلند شود، روی مخمل دور بزند، این بچه سه ساله باید چشم بسته، تشخیص به دهد، او از چه سمتی رفت، و از چه سمتی آمد. او باید حرکات خفیف پای او را تشخیص به دهد. حال به بینید چقدر ورزش می خواهد، مثلاً رنگ ها را چه طور به شناسد. خود ما به دقت نمی توانیم سایه و روشنی را، تمیز به دهیم. یا مثلاً اصوات را. آن ها با ماشین های مخصوصی که دارند، زیر و بم صدا را مخلوط می کنند، و باید همه تشخیص به دهند. آنها می گویند چه معلوم، شاید رافائیل در بین اطفال باشد. شاید بتهون در بین آن هاست. برای این که تمرکز حواس پیدا کنند، تمرین ها ئی می دهند. اگر بچه یک کمی حواس نداشته باشد، باخته است. ماشین های مخصوصی، که یک صفحه از آن به سرعت عبور می کند، جلوی شما می گذارند. روی این صفحه، یک عدد یا حرفی نوشته شده است. شما باید بعد از حرکت صفحه به گوئید، چه روی صفحه نوشته بود. حال به بینید، ما این بچه ها را که تمرین می دادیم، چه طور تمرکز قوا داشتند؟ حال اگر بچه، این طور تعلیم یابد، چه در می آید؟ همان است که در آتیه ما خواهیم داشت. حال شما فکر کنید اگر مدرسه بهائی، در آتیه به وجود آید، که ما بچّه ها را تعلیم به دهیم، که در دعا و مناجات تمرکز قوا پیدا کنند، چقدر تأثیر حاصل می کند. غربی ها وقتی می روند مناجات به خوانند، مثلاً میسیس ان، دیدم مناجات می خواند، وقتی او چشم هایش را می بست، به عالم دیگر می رفت، ولی ما وقتی می بینیم مناجات می خوانند، توجّه می کنیم، که آیا خوب خواند، یا نه. نمی رویم در نفس مطلب. در فرنگ اطفال را تربیت می کنند، برای تمرکز قوا. مثلاً ماوقتی که در مدرسه، مطلبی را به شاگرد می دادیم به خواند، سعی می کردیم به بینیم، که آیا شاگرد ملتفت شده یا نه، من مدرسه را تصوّر می کنم، مدارسی است که، اوّل در امریکا، در یک شهر کوچک دالتون دائر شد، و کسی که این روش را ایجاد کرد، هلنا بود. این مدرسه به نام دالتن پلن اسکول، دائر شده است. در تمام امریکا و اروپا، ترویج یافته است. البته هنوز خیلی طول دارد، که نتیجه کلی حاصل کند. ولی در بسیاری از شهرها، تأسیس یافته است. این مدارس، کلاس و پرگرام ندارند. مثلاً این که درس اوّل حساب، دوّم عربی و غیره. این مندرّس ترین سیستم دنیا است. ولی در ایران، داشتن این گونه مدارس بعید نیست. آمده اند در یک مدرسه، ۱۵ اطاق دائر کرده اند، که می گویند، کوبیسم. در روی یک اطاق نوشته، اطاق جغرافیا، وقص علی ذلک. در این اطاق جغرافیا، تمام امور مربوط به جغرافی را جمع کرده اند. در اطاق طبیعیات، آنچه برای طبیعیات لازم است را جمع کرده اند. در هر اطاقی، یک متخصص نشسته، شاگرد در این مدرسه، پرگرام دارد، که اول هر ماه، آن ها راجمع می کنند، و می گویند شما، راجع به هر درسی حد اقل، دو پرگرام دارید، و حد اکثر آن را معلوم می کنند. مثلاً می گویند، حد اقل از جغرافی باید، این درس و آن درس را بخوانید، و از کتاب های فلان و فلان استفاده کنید. و حد اکثر این قدر، باید به خوانید. با نشان دادن کتاب، مراجع را معلوم می کنند. البته حد اقل، اجباری است، و حد اکثر اختیاری. معلمین را هم معرفی می کنند، و می گویند خدا حافظ. از فردا، شاگرد است و مدرسه. یک شاگرد می گوید، من می روم اطاق جغرافیا، می رود اطاق جغرافی، می نشیند و نقشه ها را می بیند، معلمش هم آن جاست. او را راهنمائی می کند، حال خسته شد، می رود به اطاق ادبیات، شروع به کار می کند. آخر ماه باید حد اقل دروس را امتحان به دهد. بچه را مستقل و متمرکز می کنند. ولی در ایران، علاوه بر آن که تمرکز حواس نمی دهند، به تفرّق حواس هم کمک می کنند. و همیشه شاگرد را غیر معتدل بار می آورند. همه شاگردها زرد رنگ، و باچشم های بی ذوق، در سر کلاس نشسته اند. و آن وقت است که هسته آلبالو، و پوسته پرتقال به سر معلم می زنند. ویا می اندازند روی کلاه معلم. این یعنی اعتراض. یعنی من، این اوضاع را نمی خواهم. درس که هیچ، ناطق می رود صحبت می کند متوّجه می شود که کسی گوش نمی دهد. عضو محفل می شود، در محفل یک چیزی تصمیم می گیرند، و رأی می پرسند. به آن آقا می گویند شما رأیتان چیست؟ می گوید بله. در صورتی که اصلاً وارد موضوع نبوده است. او رویش نمی شود به گوید چی؟ حالا سر نوشت یک جامعه، به خواب آقا بسته است. فردا مردی می آید پیش او، می گوید در باره من دیشب در محفل چه شد؟ می گوید صحبتی نبود. می گوید پس چه طور فلانی می گفت؟ می گوید چنین چیزی نبود. یک عضو در محفل داشتیم، هر وقت بی کار می شد، یخ می خورد. من بی اختیار می رفتم در عالم او، گاهی گِل می خورد. من فکر می کردم، حالا از این موضوع چی فهمید؟ وقتی از او به پرسم فلان چیز چه بود؟ می گوید نمی دانم. آخر تو آن وقت نبودی. یخ می خوردی؟ این گونه بچه ها همین طور که عضو لجنه می شوند، حواسشان نیست. وقتی نماز هم می خوانند حواسشان نیست. آن وقت می گویند ما نماز خواندیم، هیچ نفهمیدیم. حرف سر آن جاست که نماز خواندی، ولی دقّت نکردی. قصد من این است که دعا و مناجات، قدرت روح است. توجه الی الله و تمرکز حواس، انسان را به اصطلاح، نیرو می دهد. مثل یک پیلی که الکتریسیته اش تخلیه شده باشد، دو باره پر می شود. این توجه همان طور که می فرمایند، جمیع امراض ما را بهبودی می بخشد. امّا به شرط آن که با توجه و تمرکز قوا باشد. و در آینده انجام خواهد شد. اگر مدرسه بهائی تأسیس شود، ما این هدف را انجام خواهیم داد، که در موقع نماز، تمرکز قوا و توجه باشد، که مثلاً وقتی نماز وسطی می خوانیم، به فهمیم چه می خوانیم. جمال اقدس ابهی، مشیت اولیه است، که در عالم امر است. ( شهد الله انه لا اله الّاهوله الامر والخلق قد اظهرمشرق الظهور) آن کسی که، در کوه طور بر موسی جلوه کرد، آن ذات غیب، که او را بر انگیخت، ( و مکلم الطور الذی به انار الافق الاعلی )، افق اعلی، به او منّور شد. ( و نطقت سدرة المنتهی) آن سدره منتهی، بین زمین و آسمان ندا داد، که ( قد اتی المالک ) مالک دنیا آمد. اگر نماز از روی توجه خوانده شود، آهن را می گدازد. در این نماز کوچک، بعد دست را بالا می برد، و با حالت تضرّع می گوید، که ای خدای من، کسی را که، با انامل رجا، به دامن فضل تو متوسل شده، نا امید مکن. بعد می نشیند و شهادت می دهد، که تو ظهور الله ای و خدائی غیر از تو وجود ندارد. تو به عهدت که در جمیع کتب است، وفا کردی. تو باب فضلت را، بر جمیع نفوس گشودی. و بعد روزی سه مرتبه به شهدا، به کسانی که جانشان را در راه امر فدا کرده اند، تحّیت می فرستی. سلطان الشهدا و محبوب الشهدا، جان خودشان را در زیر شمشیر گذاردند. این است که ما روزی سه مرتبه به آن ها درود می فرستیم. اگر تمرکز قوا دست دهد، نماز را این طور تلاوت می کنیم. مثل این که انسان از شراب طهوری خورده، مست شده است. حال شما مأیوس نباشید، نماز را اجرا کنید. انشاء الله در آتیه، اطفال شما را عادت خواهند داد که با تمرکز قوا نماز به خوانند.