به آینه جهان خوش امدید  

احکام و مبادی در آئین بهائی


    

کلاس نظم بدیع احکام و مبادی روحانی عصر یکشنبه ۷|۹|۳۳ حضرت ولی امرالله می فرمایند احکام و مبادی، تار و پود نظم بدیع است. مکرر به زائرین فرموده اند نظم بدیع یعنی شریعت الله،که در این دور مبارک، روی دو پایه مستقر و استوار است. همان طور که هیکل انسانی بر روی دو پا می ایستد، شریعت الهی هم بر دو پایه استوار شده است، یک پایه، عبارت است از احکام، و پایه دیگر مبادی. احکام عبارت است از مجموعه اوامر و نواهی، که در تحت حکم، به انسان امر شده، و یا از عملی نهی شده باشد، که مجموعه این اوامر و نواهی، یا اوامر و مناهی عبارت از احکام است. مثلا مثل حکم صلوة، حکم حج و امثال ذلک . یا مثل نهی از غیبت، نهی از افترا و مانند آن. این ها را احکام می گوئیم. احکام یک پایه شریعت الله است. احکام به طور کلی در این امر مبارک، در کتاب اقدس نازل شده است. در الواح دیگر هم البته احکام وارد شده است. ولکن به طور کلی مجموعه احکام الهی،در کتاب مستطاب اقدس است، که در اصطلاح ما، ام الکتاب و ناسخ کل کتب و صحف قبلیه است. امّا مبادی یا اصول دین،مثل یک ستون دیگر شریعت الله است. به عبارت دیگر پایه دیگر آئین الهی، مبادی و اصول است . که آن هم بر دو قسم است، مبادی روحانی یا انسانی ومبادی اداری.

مبادی روحانی، مانند اصل وحدت عالم انسانی، اصل تحرّی حقیقت، اصل تساوی حقوق رجال و نساء، اصل صلح اعظم، اصل توافق علم و دین و غیره ذلک، این ها مبادی یا اصول روحانی و انسانی امر بهائی هستند. مبادی اداری آن اصولی است که، مربوط به شئون اداره هیئت اجتماعی است. از قبیل اصول تأسیس محفل روحانی. مناسبات موجود فی ما بین محافل محّلی و محفل ملّی. مبادی مربوط به انتخابات بهائی وقص علی ذلک. پس این اصول روحانی و اداری پایه دوّم شریعت الهی است. و این دو ستون آئین بهائی هستند که، هیکل امر بر روی آن ها مستقر و استوار شده است. نکته مهم این جاست که، فرد بهائی همان طور که به احکام نائل و عامل است، باید به مبادی روحانی و اداری هم، عامل و نائل باشد. و بین این دو ادنی فرق و تفاوت نگذارد . اگر ما به خواهیم این مطلب را ، به صورت معادله ریاضی در آوریم، باید به گوئیم که شریعت الله در این دور مبارک، مساوی است با احکام به علاوه مبادی. در ادیان قبل احکام را دین می دانستند. و مبادی روحانی را جزء دین نمی دانستند. می گفتند این ها شئون فرعی هستند، و ربطی به اصل دین ندارند. می گفتند، دین یک اساس و یک طراز دیوان دارد، که آن، رنگ و گل کاری آن است. آن چه دین است، همان احکام است. و سایر، طراز دیوان است. نقش و نگار است. می گفتند این یک چیزی است در قلب. بقیه شاخ و نگار است. این افکار دین داران شرقی بود. و نمایندگان این تیپ اشخاص، هنوز هم هستند. جمعی دیگر بر عکسند، ولی بسیار نادرند. افرادی که احکام را جزء دین نمی دانند. نماز و روزه وغیره را، وارد دین شده می دانند. می گویند این ها مربوط به ایام سابق و توحّش بود. می گویند این روزه چه کاریست؟ انسان دهانش را تا شب به بندد. این دسته می گویند جمال مبارک، برای نماز و روزه نیامده بودند. ازبس به ایشان اصرار نمودند، حکم نماز و روزه را آوردند. روزی در حظیرة القدس طهران، در باره ترقی نسوان صحبت می کردم. می گفتم نسوان باید از مردها هم جلو بیفتند. فردا با پست شهری نامه ای به من رسید، که در آن نوشته بود. دیروز در جمع می خواستم حساب شما را به رسم. تو فکر می کنی راستی راستی فرموده اند حقوق زن و مرد مساوی است؟ این نصیحتی است از من به شما. هر جوان بهائی باید روش حضرت بهاء الله را در نظر قرار دهد. می فرمایند، (اصحاب نار باش و اهل ریا مباش. کافر باش و ماکر مباش. در میخانه ساکن شو ودر کوچه تزویر مرو.) تمام کتب، منافقین را لعنت کرده اند.در مسکو مرا به استنطاق دعوت کردند، و به پای مرگ رفتم. به عنوان این که بهائی وعضو محفل هستم، و دو مرتبه به قفقاز رفته ام، از من سئوال نمودند، عقیده شما چیست؟ بلا فاصله مثل ماشین کوک شده.، گفتم بهائی. رئیس به من گفت ، چرا می گوئی بهائی؟ گفتم بهائی بوده ام هستم و خواهم بود. شما مختارید. وظیفه من است که صراحت داشته باشم. و وظیفه شماست که، حکمتان را اجراکنید. حضرت ولی امرالله می فرمایند: به دو مبدء صراحت و صداقت، باید اهل بها متمسک باشند. بعد معلوم شد از سفارت ایران اقدام شده بود. رؤسا می گفتند نمی شود کاری کرد. ولی صراحت من سبب شد نجات یابم. حضرت بهاءالله در لوحی می فرمایند، گرجمله کائنات کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد. به هر جهت موضوع اصلی در باره دو دسته افراد بود. یک عده که احکام را دین می دانند، و عدهّ دیگر که احکام را جزء دین نمی دانند. این دو دسته، هر دو مردودند. نه آن که می گوید احکام، و نه آن که می گوید مبادی. حضرت ولی امرالله می فرمایند: بهائی کسی است که، همان طور که به احکام نائل و عامل است، به مبادی روحانی هم قائل و عامل باشد. و آن ها را در عرض هم به داند. نه در طول یک دیگر. و بنا بر این در نزد ما اهل بها، احکام و مبادی فرق نمی کنند. چه یکی از احکام را به شکنیم، و چه یکی از مبادی را. اگر جوانی عمل زشتی انجام داد، با جوان دیگری که، به ضیافت نیامده باشد، عملشان یکی است. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: صوم و صلوة از اعظم امور دین الله است .اگر غربی نتواند احکام ویا مباد ی را رفتار کند، بهائی نمی شود. می گوید، من هنوز بهائی نیستم. او می گوید نماز امر اجباری است. در آلمان، در شهری مرا دعوت کردند. سر نهار این موضوع را سئوال کردند، که گویا ایرانی ها در موقع نهار مناجات نمی خوانند. بعد گفتند از شما که ایادی امر هستید می پرسیم، اگر لازم نبود چرا این مناجات نازل می شد؟ و اگر نازل شده چرا عمل نمی کنند؟ در ممالک خارج، خیلی به مقررات اهمیت می دهند. مثلاً در سوئیس در سراشیبی نوشته شده از چرخ پیاده شوید. هیچ احدی نیست که به آن جا به رسد پیاده نشود. نه پلیس هست و نه سرباز. در آلمان یک نفر در رودخانه رین افتاده و غرق شده بود، وقتی جسد او را بیرون آوردند، دیدند او اولین شنا گر بوده است. بعد رفتند دیدند در این محل دولت غدغن کرده بوده است کسی شنا کند. او پایش سر خورده، خواسته اطاعت امر دولت را به کند غرق شده است. البته این موضوع مزاح است، ولی اطاعت غربی ها را می رساند. غربی می گوید، من بهائی نمی شوم، زیرا در امر بهائی مشروب غدغن است. ولی چون من عادت دارم با غذا یک لیوان شراب به خورم بهائی نمی شوم.