به آینه جهان خوش امدید  

 انقطاع

    

سخنان جناب فروتن در باره انقطاع ۲۸|۹|۳۳ معنی لغوی انقطاع یعنی گسستن، بریدن، و قطع علاقه کردن است. و در اصطلاح امری، یعنی قطع علاقه از کل ما یتعلق بالانسان است. یعنی انسان به تواند از آنچه که به انسان تعلق دارد بگسلد، و خود را آزاد کند. بر خلاف آن چه تصوّر می کنند، که انقطاع یعنی تصوّف و دست شستن از زندگی، و عدم جمع ثروت و مال است. در دیانت بهائی انقطاع دارای مفهوم دیگری است. ما بر طبق حکم کتاب مستطاب اقدس، مأمور به کار هستیم. در کتاب مستطاب اقدس انزوا و بی کاری نهی شدید شده است. به ما می فرمایند،< ابغض الناس عندالله من یقعد و یطلب>. ( مضمون بیان مبارک ) یعنی مبغوض ترین افراد کسی است که، به نشیند و به طلبد. در آیه دیگر می فرمایند : <لا تضیعوا او قاتکم بالبطالة والکسالة>. در هیچ یک از کتب آسمانی، این طور آیه ای نازل نشده است. و این دستورمنحصراست به دیانت بهائی. می فرمایند : ضایع نکنید اوقات خود را به بطالت و کسالت. و مشغول شوید به آن چه که هم خودتان و هم سایرین از آن منتفع شوند. به بینید این دستور به چه میزان، محکم و الهی است. بعضی از مشاغل هست، که خود شخص، از آن منتفع می شود، ولی دیگران منتفع نمی شوند. مثل فال گیری، رماّلی، حقّه بازی و دعا نویسی، که شخص فقط خودش منتفع می شود، ولی دیگران نفعی نمی برند. می فرمایند، به کاری مشغول شوید، که هم خودتان و هم دیگران از آن استفاده کنند. پشت سر این آیه می فرمایند :< وجعلنا اشتغالکم بها نفس العبادة>. به عبارة دیگر، کار در امر بهائی عبادت حضرت پروردگار است. در آیه دیگرکه درعبارت فارسی، راجع به راهب و راهبه در دیانت مسیح است، که شغلشان این است که، خدا را عبادت کنند و ازدواج نمی کنند، و خودشان را برای حضرت مسیح وقف کرده اند، فرموده اند اعمال این افراد تا کنون مقبول بوده، ولی از این به بعد، باید از انزوا جلو گیری کنند، و به کسب و کار مشغول شوند. تزویج کنند. خودشان را از آن چه که، خدا برای آن ها منع نکرده، منع نکنند. درکلمات مکنونه مبارک می فرمایند. شما اشجار رضوان منید، لذا بر کل لازماست، که به صنایع و اکتساب مشغول گردند.در بیان دیگردر کلمات مکنونه می فرماید،< بهترین ناس آنانند که به اقتراف تحصیل کنند وصرف خود و ذوی القربی نمایند>.

از این بیانات در این امرمبارک بسیار زیاد است، که تقبیح فرموده اند رهبانیت و انزوا، گوشه گیری، تنبلی، بیکاری و بطالت را. بهائیان باید مصدر علوم و فنون و صنایع به شوند. بهائیان باید تمّدن عالم را دگرگون کنند. دنیائی که در شرف اضمحلال است. عنقریب صاعقه ای خواهد درخشید. و رعد خواهد غرّید. و مرگ بر سر مردم خواهد بارید. دنیای آباد آتیه را اهل بها باید ایجاد کنند. بهائی باید کار به کند. زحمت به کشد. به صنعت و اکتساب و اقتراف به پردازد. و مایحتاج خود و دیگران را تأمین کند. بهائی بر اثر سعی و کوشش، اگر می تواند ماهوت به پوشد، هرگز نباید کرباس به پوشد. اگر می تواند بهترین اغذیه را به خورد، نباید به خوراک نا مناسب تنزّل کند. حضرت عبدالبهاء در سفر امریکا، در سر سفره یکی از احبّا می فرمایند. نوش جانتان، جمال مبارک جمیع این مواد را، برای بندگانش خلق کرده است. احبابش باید متنعّم شوند. امر بهائی نمی گوید که، مؤمن ریشش بلند، و موی سرش ژولیده، و یقه اش چرکین باشد. بهائی باید عنصر لطافت باشد. باید از تمام نعمای الهی استفاده کند. بهائی مگر نباید ثروتمند باشد؟ کجا نصیّ است که ثروت بد است. قلم اعلی می فرماید بعد از تحقق وجود، و بلوغ، ثروت لازم. و این ثروت اگر به صنعت و اقتراف تحصیل شود، عندالله محبوب و مقبول است. باید با یک عمل استحصالی، ثروت حاصل گردد. نه با یک عمل استثماری. بایک عملی که متقابلاً، هم برای شما و هم برای سایرین مستفید گردد. احتکار بد است. یعنی مثلاً زمینی را ارزان به خرید و به گذارید گران به فروشید. در این جا می گوئیم که تحصیل صنعت، لازم است. ولی صنعتی که نفعش متوجه عموم باشد.– بیانی است به این مضمون: ثروت و غنا بسیار ممدوح است، اگر هیئت جامعه غنی باشد. نه این که غنا جمع شود در یک قطب معین، و در دست یک عده نا مشخص. اقتصاد بهائی اساسش روی پخش ثروت است. ثروت ممدوح است اگر در امور خیریه صرف شود. و الاّ آن غنا از برای آن غنی خسران مبین است . در کتاب رساله مدنیه که حضرت عبدالبهاء به دستور جمال مبارک، قبل از صعود حضرت بهاءالله، درزمان ناصرالدین شاه، مرقوم فرموده بودند و منتشر نمودند، و اسمی از امر مبارک در آن نیست. در آن جا می فرمایند: یکی از وزراء در زمان ناصرالدینشاه، این کتاب را می خواند، در جلوی بخاری نشسته بوده، یکی از اعیان وارد می شود ومی بیند که او این کتاب را می خواند، می گوید می دانی که این کتاب را که نوشته است؟ می گوید که نوشته است؟ می گوید عباس افندی پسر بهاءالله. بلا فاصله آن را در بخاری می اندازد، و دستش را با آب می شوید. به بینید این وزیر چه قدر ترسو بوده است. شاعر می گوید، مرد باید که گیرد اند ر گوش ور نوشتست پند بر دیوار انظرالی ما قال ولا تنظرالی من قال. بنگر که چه می گوید منگرکه کِه می گوید. یقولون بالسنهم ما کان فی قلوبهم. حضرت ولی امرالله چند مرتبه توصیه فرموده اند، که احبا این کتاب مقدس را به خوانند. ولی کو فرصت؟ حضرت عبدالبهاء می فرمایند، ثروت علی الاصول وبالذات بد نیست. هر قدمی که شما بر دارید، شما محتاج به ثروت هستید. عمران و آبادی، تمامش احتیاج به ثروت دارد، ولی به شرط آن که هیئت جمعیت غنی باشد. و در امور خیریه صرف شود. و الّا خسران مبین است. سعدی می گوید، برای نهادن چه سنگ و چه زر. حکیمی را پرسیدند که نیک بخت کیست و بد بختی چیست؟ گفت، نیک بخت آن که خورد و کشت. و بد بخت آن که مرد و هشت. حضرت بهاءالله خیلی به سعدی علاقه داشتند . روزی نبیل زرندی مشرّف می شود. می فرمایند چه می کنی؟ بعد می فرمایند جناب نبیل شما گلستان را می فهمید و درس می دهید؟ یا نفهمیده درس می دهید؟ بعد می فرمایند گلستا ن را کسی که به خواند و به فهمد، ادیب زبان فارسی است. این همه نویسندگان که آمده اند، کدام یک توانسته اند این طور خدا را توصیف کنند؟ منّت خدای را عزّ وجل. حضرت عبدالبهاء می فرمایند، سعدی بلبل شیراز است. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست به همه عاشق از آنم که همه عاشق اوست میگوید: به کسری چنین گفت بوزرجمهر که تا می خرامت به کامت سپهر به بخش و به پوش و به نوش و به ده قلیلی هم بهر پیری بنه مبادا که در دهر زیستی مصیبت بود پیری و نیستی یکی از سلاطین ایران آشپزش را زیر لگد انداخت و می گفت، مگر من کی هستم که این همه هیزم می ریزی؟ این افراد محکوم به اعمال شاقه اند. در این دنیا جمع کن و نخور. بدبخت تر از این نفوس فکر نکنم کسی باشد، مثل مور مرتب دانه می کشند . به یکی از احبا گفتم آخر یک شلواری به خر. این چه وضعی است؟ او میلیونر است گفت، مال ورثه است نباید دست زد. ملاحظه کنید حضرت مولی الوری می فرمایند ثروت داشته باشید ولی در امور خیر صرف کنید. امر بهائی که ما را امر می کند به مدنیت و فعالیت و تحصیل ثروت، پس انقطاع یعنی چه ؟ انقطاع یعنی با داشتن، در موقع لزوم، قطع علاقه کردن. انسانی که نداشته باشد عملاً منقطع است. کسی که اولاد دارد و به تواند در موقع لزوم قطع علاقه از او به کند، او منقطع است و نیکوست. این است که داشته باش و به توان در موقع لزوم از آن به گذر. اولاد داری داشته باش، در موقع لزوم به توان از او به گذر. پول داری به توانی در موقع لزوم به گذری، مقام و منصب داری به توان از آن به گذر. این را می گویند انقطاع. این شهدائی که شهید شدند، هر کدام به تفاوت فرزند، خانه، مقام، وثروت داشتند. به مجرّدی که مصادف شدند با اراده خدا، از آن ها منقطع شدند. زنش را آوردند از آن گذشت. طفل او را آوردند از آن گذشت. جانش را خواستند به گیرند، گفت به گیرید، گرفتند. این است انقطاع. حضرت سلطان الشهدا و محبوب الشهدا خیلی پول دار بودند، تجارت آن ها مرتب با اقالیم خارج بود. چرا ظل السلطان آن ها را شهید کرد؟ زیرا مدیون بود، و نمی خواست به دهد. آن قدر این افراد برای امر خرج می کردند، وقتی که دارائی آن ها با امر مصادف شد، منقطع شدند. ظل السلطان گفت، نجات شما با یک کلمه است، که به گوئید من بابی نیستم. این ها می گفتند یا بهاءالابهی. حضرت سلطان الشهدا می گفت، من هستی خودم را برای امروز خواستم، حال به گویم نیستم. ظل السلطان با عصا بر سر آن ها زد که چه قدر من به گویم. این است انقطاع. به بینید او را ثروت و غیره فریب نداد. و یک کلمه نگفت نیستم .این است معنی انقطاع. مثلاً شما دارای مقامی هستید، می گویند این مقام و منصب، وقتی به شما تعلّق می گیرد که به گوئید بهائی نیستم . انسان مخیّر است که به برد یا نبرد. اگر منقطع شد، از آن مقام صرف نظر می کند. اگر غنا با انقطاع توأم شود، و در امور خیریه صرف شود، مطلوبست. شخصی بود قزوینی، به وسیله حاجی ابوالحسن امینی، حضور حضرت بهاءالله تقاضا کرد، که ثروت به او به دهند. حضرت بهاءالله فرمودند پنبه به خرد، او هم خرید، و تجارتش خیلی بالا گرفت، تا این که کشتی هایش به جریان افتاد. روزی جناب حاجی امین آمد پیش او، و به او یاد آوری کرد، که حقوق الله را به پردازد، زیرا حق به تو عنایت کرده است. او دو دست را روی صندوق پول زد، و گفت خدا این است. حاجی امین از این جواب خیلی مکدّر شد. آن که هفت اقلیم عالم را نهاد هر کسی را آن چه لایق بود داد موقعی که حضور مبارک مشرف بود عرض کرد. حضرت بهاءالله فرمودند، رفیقت چه می گوید؟ او هم عرض کرد. فرمودند این خدا را از او می گیریم. بعد ورشکست شد، و ثروت او به کلی از بین رفت. بعد او توبه کرد، و اورا بخشیدند. به او امر فرمودند بیاید و به نوشتن الواح مشغول شود. حضرت ولی امرالله فرمودند که سعدی با این مقامش یک حرف زد که خودش را پست کرد، و آن این است، که دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است.