به آینه جهان خوش امدید  

لوح احمد یزدی


    

سخنان جناب فروتن در باره لوح احمد عصر چهار شنبه ۲۷|۱۱|۳۳ هوالسلطان العلیم الحکیم هذه ورقة الفردوس : ورَقة . ورقا، کبوتر اشاره به وجود مبارک است یعنی این ورقای بهشتی، طیر بهشتی است. تغّنی علی افنان سدرة البقا بالحان قدس ملیح و تبشر المخلصین الی جوارالله والموحدین الی ساحة قرب کریم و تخبر المنقطعین بهذا النبأ الذّی فصّل من نبأالله الملک العزیز الفرید و تهدی المحبین الی مقعد القدس ثم الی هذا المنظر المنیر. لوح احمد فارسی، به افتخار احمد کاشانی است، که چندان در امر ثابت نبود. ولی احمد یزدی جزء اصحاب جمال مبارک در بغداد بود. وقتی هیکل مبارک به اسلامبول تبعید شدند، به او امر فرمودند، که در بغداد به ماند، و مؤمنین را تشویق کند، و بعد دستور فرمودند، به ایران به رود، و احبا را تشویق نماید. زیرا در بحبوحه ی عملیات ازلی ها بود، و این لوح در آن موقع نازل شد. احمد یزدی، قبل از اظهار امر علنی، هیکل مبارک را شناخت. و مدتی در ایران سیّار بود. و صد سال عمر کرد. و این لوح، زمان ناقضین عهد جمال ابهی نازل شده است. نباید ایشان را با احمد کاشی اشتباه کرد. زیرا احمد کاشی خیلی ثابت نبود. ولی احمد یزدی بسیار ثابت و مخلص بود. این لوح مجموعه ای است از معتقدات ما، و فلسفه ایست ازدیانت بهائی، و صفات و طرز رفتار ما. این است که حضرت ولی امرالله می فرمایند، در امر بهائی دعائی مقدس تر از لوح احمد نیست. و دعائی قوی تر و مؤثر تر از لوح احمد نیست. و غربی ها به این لوح بسیار متمسکند، و می گویند ما اغلب مشکلاتمان را با این لوح، بر طرف می کنیم. می فرمایند، این ورقای بهشتی که، بر شاخه های درخت ابدی و سرمدی الهی می خواند، اشاره به آن سدره سینا است، که اغلب شنیده اید. آن درختی که در کوه طور، در سر زمین سینا، حضرت موسی، ندای الهی را از آن شنید. سدرة المنتهی که می گوئیم، آن آخرین درختی است که، در فردوس الهی غرس شده است، که مقصود، شجره امر الهی است. و بعد از آن درختی به دست خدا غرس نشده است، که کنایه از درخت امر است. این است که جمال مبارک خودشان را به سدره تشبیه می کنند، واین درخت، شاخ و برگ دارد. این درخت، اصلی دارد، ریشه ای دارد، که می فرمایند: الذی تفرّعت من اصل القدیم. این سدره دارای افنان و اغصان و اوراق است. این درخت یک غصن داشت، در دوره جمال مبارک، که حضرت عبدالبهاء بودند. و یک غصن در این دوره دارد، که حضرت ولی امرالله هستند. یک ورقه داشت، که حضرت ورقه علیا بودند. و شاخه های فرعی تر، افنان هستند. اغصان همه، خشکیدند. چوب خشک شدند. جز حضرت غصن اعظم و غصن ممتاز. ولی افنان که از شجره حضرت اعلی هستند، و ما از آن ها با شجره حضرت بهاءالله تفاوتی قائل نمی شویم، عدهّ نسبتاً زیادی از آن ها، سر سبز و خرّمند. و خیلی کم ناقض دارند. این نغمه سرائی چیست؟ می فرمایند، یکی از نغمات این طیر، مخلصین را بشارت می دهد به قربت الهی. این اساس فلسفه الهی است. اولین نغمه ای که سرداده است، تبشر المخلصین الی جوارالله است. مخلصین را بشارت می دهد، که قربت الهی از آنِ شما است. یعنی شما در ملکوت ابهی به مقام قربیّت فائز خواهید شد. مخلص به که می گویند؟ به اشخاصی که خلوص داشته باشند. یعنی مثل طلای ناب، خالص باشند. به طلای خالص می گویند، این طلا مخلص است. خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد اماّ طلای ناب، هر چه به آتش رود، براق تر می شود. ما اهل بها هم باید، در ایمانمان خلوص داشته باشیم. غش نداشته باشیم. دو رو نباشیم. مزوّر و مذبذب و ریا کار نباشیم . رسم عشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن یا ز جان، یا ز جانان بایست، دل بر داشتن جلوی مسجد مسلمین تظاهر به مسجد رفتن به کند، بهائی هم باشد. در محفل احبا هم، اشک از گوشه چشمش بریزد. این تجارت ،مورد قبول نیست. حضرت عبدالبهاء بزرگ ترین تمجیدی که از یک شخص بهائی می نمودند، می فرمودند، مخلص است. و حالا حضرت ولی امرالله، چیزی که به آن اضافه می فرمایند، می فرمایند، مخلص و فعاّل است. می فرمایند: والموحّدین الی ساحة قرب کریم. موحّدین را بشارت می دهند به ساحت قرب الهی . موحّد کسی است که مشرک نباشد. یعنی خدا را به یگانگی خودش به شناسد . خیال می کنید این کار آسانی است؟ آیا گاهی مشرک نیستیم؟ موحّد کسی است که خدا را به فردانیت به شناسد. یک مرد احمق ریش دار سفیه دربجنورد، به احبّا گفته بود که، حضرت ولی امرالله، استغفرالله حق ندارد به تنهائی دستور به دهد. باید بیت العدل تشکیل به شود، با آن ها مشورت کند، بعد دستور به دهد. مگر حکومت دیکتاتوری است؟ آیا این شخص، مشرک نیست؟ ایرادی که ناقضین و مشرکین در زمان حضرت عبدالبهاء می گرفتند این بود، که می گفتند، با اغصان مشورت نمی فرمایند. این خاله ها و برادر ها می گفتند، پس ما چه کاره ایم؟ هیچ مشورتی با ما نمی کنند. می گفتند آخر ما هم آدمیم، من می گفتم استغفرالله، حیف آدم. من در سفر اول که مشرف شدم، ریاض افندی وارد شد . من دیدم یک مرد سیاه چهره مخصوصی است، گفتم این کیست؟ گفتند اخوی مبارک است. من هم خوب، یک کمی احترام می گرفتم. بعد سفری با هم به عکّا رفتیم، دیدم یک حرف های بچّه گانه ای می زند، من به دوستان گفتم، این مرد کیست؟ جُو دو الاغ را نمی تواند نصف کند. چرا می گوئید اخوی هیکل مبارک، به گوئید پسر آمیرزا هادی. من به آن ها سپردم، اگر دیگر برای من از او صحبت کنند با آن ها قهر می کنم. خدای غیب را که ما نمی بینیم. باید در مظهر او به بینیم. موحّد بودن یعنی مظهر او را بی مثل و نظیر دانستن. پس باید اولاً مخلص بود و موحّد شد. و بعد تخبرالمنقطعین بهذا النبأ الذی فصل من نباءالله الملک العزیزالفرید. بعد اخبار می فرمایند منقطعین را، اگر همه شما منقطع شوید اجر صد شهید دارید. چه گونه؟ زیرا یک ساعت دیگر کسی از شما ها این جا نیستید. همه اتان فوراً می روید مهاجرت . می دانید چه طور، یک دفعه حضرت بدیع منقطع شد؟ او پدرش را اذیت می کرد. پدرش به تنگ آمده بود. یک شب بدیع خوابی دید و منقطع شد. گفت من باید به روم زیارت جمال مبارک. گفتند چه طور با چه پولی؟ گفت می روم. رفت حضور مبارک رسید. لوح سلطان را گرفت، و به ناصرالدین شاه رسانید، و به آن وضع شهید شد. او در یک ساعت منقطع شد. و خبر می کند منقطعین را، به خبری که از خبر الهی تفصیل یافته است. جمال مبارک می فرمایند، این، منقطعین را خبر می دهد به این خبر بزرگی که، جدا شده از آن خبر بزرگ حق جل جلاله. این نباء الله است، خبر عظیمی است که تمام انبیای مقدسه، که به دنیا آمده اند از آن خبر می داده اند. بعد می فرماید، و تُهدی المحبین الی مقعد القدس. هدایت می کند محبّین را به مقعد قدس. اشاره به آیه قرآن است. در حضور خداوند کرسی ها را رو بروی هم می گذارند و حق جل جلاله در صدر، جلوس می فرمایند. و در آن قیامت کبری، مخلصین و مقرّبین در جایگاه های خودشان می نشینند ( مقعد القدس). محبین یعنی نفوسی که حب جمال مبارک در قلبشان است. احکام جمال مبارک را حباً لجمالی عمل میکنند. ثم الی هذاالمنظرالمنیر. بعد بشارت می دهد به این منظر منیر. منظر یعنی توجه گاه، نظر گاه .آن منظر نورانی که باید رو به روی تمام اهل عالم قرار به گیرد. و تمام اهل عالم به آن نظر کنند. حالا آن منظر کدام است؟ قل ان هذا المنظرالاکبر الذی سطر فی الواح المرسلین. اگر پرسیدند، تو به مردم به گو، جمال مبارک همان منظری است که، در الواح مرسلین و انبیاء نازل شده است، و این هم یک آیه از قرآن است . و به یفصّل الحق من الباطل و یفرّق کلّ امر حکیم. یعنی جمال اقدس ابهی آن منظر اکبر، وقتی ظاهر شد، به وجود او حق از باطل جدا شد. تا او ظهور نکرده بود، هیچ کس نمی دانست حق کیست؟ باطل کیست؟ هرکه را او رد کرد باطل بود. هر که را او قبول کرد حق بود. این مقیاس است. تا این چراغ نبود همه جا ظلمت بود. وقتی روشن شد روشنائی از تاریکی مجزا شد.

چه قدر احبا هستند، بهائی نامیده می شوند، ولی می خواهند بیانات مبارک را با بیانات سائرین مقابله کنند. مثلاً جمال مبارک یک تاریخی را ذکر فرموده اند، می رویم کتاب های دیگران را ورق می زنیم به بینیم، با آن ها جور می آید یا نه. شما خیال می کنید ما بهائی هستیم. ولی طبق این لوح احمد، نه. ما می رویم کتاب های دیگران را ورق می زنیم، می خواهیم حق را با باطل مقایسه کنیم. ما باید به اعلی الندا به گوئیم، و به یفصّل الحق عن الباطل و یفرّق کل امر حکیم، هر امر صحیحی را از ما دونش جدا کنیم. آن ها، باید اولادشان را طبق این لوح تربیت کنند. مثلاً یکی از جوانان می رود لوح حکمت را می خواند، که در این لوح از تاریخ سقراط و افلاطون و غیره گفتگو شده است. این تاریخ ها با آن چه مورخین ذکر کرده اند، یکی دو سنه فرق دارد. آن وقت می رود به بیند آقای عباس آشتیانی چه نوشته است؟ آیا جمال مبارک درست گفته اند یا نه . می رود حرف کسی را گوش کند که می گوید، حضرت باب پسر حضرت بهاءالله است . این جوانان نمی آیند به گویند که آقای اقبال آشتیانی اشتباه کرده، فکر می کنند حضرت بهاءالله اشتباه کرده اند. در صورتی که نمی دانند که حضرت بهاءالله به علم الهی، در وقت تولّد سقراط حاضر بودند. ولی او می رود و کتاب دیگران را ورق می زند. باید به این مقام رسید. بعد می فرمایند قل انّه لشجرالروح الذی اثمر بفواکه الله العلی المقتدر العظیم . به گو درخت روح ، شجره ای که، روان جمال مبارک چه کرده است ؟ اثمر بفواکه، میوه داده که، میوه آن درخت، فواکه الهی است. اثمار حق جل جلاله است. درختی است که هر چه میوه می دهد، ثمر حق است. میوه الهی است. این ها از توصیف های مظهر ظهور بود. بعد مطلب عوض می شود. می فرمایند: ان یا احمد فاشهد بانه هوالله لا اله الا هو السلطان المهیمن العزیز القدیر. ای احمد شهادت بده به این که خداوند وحده لا شریک له است. این شهادتی است که هر فرد بهائی باید به دهد . یعنی اقرار کنیم به وحدانیت خداوند، و بعد شهادت به دهد به این که : و الذی ارسله باسم علی، هو حق من عندالله و انّا کلّ بامره لمن العا ملین . آن کسی را که حق جل جلاله، او را به اسم علی فرستاده است، حضرت اعلی است، او حق است واز نزد خداست. و ما اهل بها به امر او، به امر حضرت اعلی عمل می کنیم. اوّل ، امر این بود که، حضرت من یظهره الله را باید شناخت. و بدون لم و بم قبول کرد. طوبی لمن ینظر الی نظم بهاءالله و یشکر ربّه. بعد می فرمایند: قل یا قوم فاتبعوا حدودالله التی فرضت فی البیان من لدن عزیز حکیم . بگو ای ملّت، ای اهل بیان، پس پیروی کنید احکام الهی را، که واجب شده بر شما در بیان. که در رأس کل آن، ظهور من یظهره الله است. می فرماید، آخر اگر شما خودتان را تابع حضرت اعلی می دانید، پس چرا به احکام او گوش نمی کنید. زیرا این لوح در اسلامبول برای بیانی ها و ازلی ها نازل شده است. بعد مقام حضرت اعلی را می فرمایند که، قل انه لسلطان الرسل و کتابه لام الکتاب ان انتم من العارفین. حضرت اعلی سلطان رسل است. سلطان هر چه نبی و رسول است که آمده است. او پادشاه همه است. و کتاب بیان، همان ام الکتاب است. که همه کتب از او زائیده شده است . به شما عرض کردم، که در کتاب بیان، مقام حضرت محمد را، به باب الباب اعطا فرموده اند. و به او اول من آمن ذکر فرمود ه اند. مقام حضرت علی را به ملّا علی بسطامی داده اند. و این دو تصریح شده است. ولی بقیه حروف حیّ را به دون ذکر اسم، یکی از ائمه می دانند. پس در صورتی که حضرت محمّد یکی از حروف باشند، پس حضرت اعلی سلطان رسل هستند. آن وقت مردم از این مطالب متشنج می شدند. و وحشت می کردند. ولی چرا وحشت کردند؟ مگر حضرت باب الباب چی از حضرت محمّد کم داشتند؟ حضرت محمد یک نفر بی سواد شتر چران بودند، از معلومات، مسجدی عاری بودند. ولی حضرت باب الباب می گفتند، در مشرق کسی نیست، که نعلین مرا بر دارد. آن قدر معلومات داشتند. با آن شجاعتی که داشتند، ارجحیت هم داشتند. بعد می فرمایند، کذالک یذکرکم الورقاء فی هذا السجن و ما علیه الاالبلاغ المبین. این ورقاء احدیّه، این طور شما را در سجن ادرنه متذکّر می کند. و هیچ منظوری هم ندارد مگر این که این امر را به شما ابلاغ کند. بر رسولان پیام باشد و بس. بعد می فرمایند: فمن شاء فلیعرض عن هذا النصح و من شاء فلیتخذ الی ربه سبیلا. می فرمایند، من به شما تذّکر می دهم. به روید کتاب بیان را به خوایند، و به کتاب بیان عمل کنید. پس هر که دلش می خواهد، از این نصیحت ها اعراض کند. و هر کس می خواهد به سوی خدا راه خودش را اختیار کند. در آیات الهی این قبیل آیه فراوان است. مثلاً فمن شاء فلیعرض و من شاء فلیقبل و الله غنی المتعال. اگرتمام شاگردها از مدرسه به روند، معلم راحت تر است. حالا یک آیه دیگری هست: قل یا قوم ان تکفروا بهذه الآیات فبأی حجة آمنتم بالله من قبل. ها توا بها یا ملاء الکاذبین. به گو ای معرضین، اگر شما به این آیات الهی کافر شوید، پس به کدام حجت شما از پیش به خدا ایمان آوردید؟ این است که اهل بها نباید از پیغمبران معجزه به خواهند. می فرمایند، اگر به این آیات کافر شده اید،پس به کدام حجّت در زمان حضرت اعلی، مؤمن شدید، و در زمان حضرت محمد ایمان آوردید؟ .بیاورید آن ها را ای گروه دروغگویان، که می گوئید حضرت محمد از پشت شتر، درخت سبز کرد. نه تو دیدی نه جدّت دید. پس چه طور می گوئی؟ بعد می فرمایند، لا فو الذی نفسی بیده لن یقدروا و لن یستطیعوا ولو یکون بعضهم لبعض ظهیرا. نه، قسم به آن کسی که روح و روان من در دست اوست، هر گز نخواهید توانست بیاورید، و ابداً استطاعت این کار ها را نخواهید داشت،و لو این که به هم کمک کنید. و بعضی ظهیر دیگران باشید. لن، وقتی در عربی آمد یعنی، هرگز ممکن نیست. در قرآن می فرمایند، قل فاتوا سورة من مثلی. حضرت اعلی می فرمایند،ممکن نیست کسی از طرف خدا نباشد، و آیه بیاورد به دون سکون قلم ؟ حضرت ابوالفضائل همین طور ایمان آورد. کتاب ایقان را به او دادند گفت، کاری ندارد. بعد فردا حسین نعل بند رفت پیش او و گفت، می خواستید ایقان نازل کنید، حالا بیا و روی سنگ قبر را که همه از حفظ هستند به نویس. گفت یک نفر مرده، یک چیزی برای سنگ قبر او به نویسید. ابوالفضائل گفت خیلی خوب، بالایش نوشت هوالباقی، بعد گفت قد صعد، چند مرتبه خط زد. بعد گفت فردا می نویسم. حسین نعل بند به او گفت، پس چه طور می خواستید ایقان نازل کنید؟! تولستوی بزرگترین علمای عصر خودش است. کسی است که حضرت عبدالبهاء می فرمایند، او از اعلم علمای عصر خودش بود. کتاب صلح و جنگ او، که چهار جلد است بسیار مهم است. دختر او ، چهار مرتبه آن را پاکنویس کرده است. ولی تازه نمی شود آن را خواند، از بس خط زده شده است. حال چه بود؟ دولت در سه آرشیو، جنگ ناپلئون را در اختیار او گذارد. چهار سال زحمت کشید تا از آن رومانی درست کرد . حال حضرت بهاءالله و کاتب وحی، می نشستند، و در سه روز کتاب ایقان نازل می شود، بدون سکون قلم. --کاتب وحی، آقا جان بود، که با یکدسته قلم نی می نشست، و مرتب می نوشت. انّنی انا حجة الله بین خلقک. این مُهر حضرت اعلی است. یک متحدالمآل می دهند به این جوان به خواند، توی آن گیر می کند. مثل کسی که در گل می ماند. آن وقت می گوید استنسیل خراب است . ان یا احمد لا تنس فضلی فی غیبتی ثم ذکر ایامی فی ایامک ثم کربتی و غربتی فی هذ السجن البعید. ای احمد فراموش مکن فضل مرا در غیبت من. پس ذکر کن ایاّمی را که با ما بودی، و به یاد آور غربت مرا در سجن بعید. بعد می فرمایند، وکن مستقیماً فی حبّی بحیث لن یحول قلبک ولو تضرب بسیوف الاعداء و یمنعک کل من فی السموات و الارضین . بعد از این که او را به یاد ایام سجن می اندازند، می فرمایند، پس بنابراین، در دوستی من مستقیم باش. طوری که قلب تو تغییر نکند. و لو این که با شمشیردشمنان مجروح شود. و یا تمام افرادی که در زمین و آسمانند، تو را منع کنند. اعدای خدا، ناقضین هستند. حضرت بهاءالله می فرمایند، مِن شرّ اعدائک الذین نقضوا عهدک و میثاقک. وکن کشعلة النار لاعدائی و کوثر البقا لاحبائی و لا تکن من الممترین. تو شعله ی نار باش برای ناقضین. جمال مبارک در همه جا تفسیر فرموده اند، که اعدای من ناقضین هستند، چه در دوره حضرت بهاءالله، چه در دوره حضرت عبدالبهاء، و چه در دوره حضرت ولی امرالله. می فرمایند، مانند شعله نار باش، که این پرده ای که اعدا جلوی شما می اندازند را به سوزاند. البته معنی آن این نیست که به زن به شکن. منظور این است که، اگر خدای ناخواسته با یک ناقض تماس گرفتی، حیله های او، شما را گول نزند. بلکه مانند شعله آتش از حیله های او فرار کنید. حیله های او را بر باد دهید. مثلاً یک آقائی عضو لجنه ملّی بود، می گفت من خواب دیدم که رفته ام اروپا، و دیدم حضرت عبدالبهاء در جلسه ای صحبت می کنند. ولی هیچ کدام تبلیغ نشدند، بعد من صحبت کردم همه تبلیغ شدند. من به او گفتم اگر این خواب را دیده ای، خیلی خبیثی، این شعله نار بودن است . من رفتم در سنگسر، احبای سنگسر خیلی مخلص و شجاعند. گفتم برای رفع اختلاف و دلتنگی ها، لوح احمد را به خوانید. خانمی آمد و گفت، پس کن کشعلة نار برای چیست؟ بعد می فرمایند و آب زندگانی باش برای احباب. پس بنا بر این، باید نسبت به ناقضین بی اعتنائی کرد. و شعله ی نار بود. و با کمال بی اعتنائی با آنها رفتار کرد. و به این وسیله به آن ها تو دهنی زد. بعد می فرمایند، ولا تکن من الممترین. یعنی ای احمد شک نیاور. خدا می داند، اگر جامعه بهائی به این لوح عمل کند، جهان بهشت برین خواهد شد. یعنی مثل یک نهال بی حال، بی جان متحرک، به دون روح مباش. کونوا کا لجبال الراسخ .لا اقل آخوند ملا محمد رضا محمد آبادی یزدی به شویم، روح الله به شویم، که زنجیر زندان را می بوسید، و می گفت یا بهی الابهی، من افتخار می کنم که این زنجیر به گردنم باشد. نفس مطمئنه مثل کوه باش. اگر جلوی چشمتان به بینید، مظهر امر بر خلاف آن چه که می دانید حرف می زند، شک نکنید. حضرت عبدالبهاء می فرمایند ، روزی دم قصر ایستاده بودم. یکی از ناقضین آمد و عرض کرد، یکی از پیروان شما، فلانی آمده پول مرا گرفته و پس نمی دهد. فوراً حضرت عبدالبهاء او را صدا زدند. فرمودند، پول او را نمی دهی؟ و یک سیلی محکم در برابر ناقض در گوش او زدند. مرد که پولی بدهکار نبود، و ناقض دروغ گفته بود، به دون هیچ اظهار که من بدهکار نیستم، و او دروغ گفته، رفت تمام هستیش را فروخت و به ناقض داد . ناقض به او می گوید دیدی عبدالبهای شما نتوانست تشخیص به دهد من از تو طلب ندارم. شخص بهائی می گوید، چه طور طلب نداری، تو طلب داری. حضرت عبدالبهاء فرمودند طلب داری، حتماً طلب داری. و طوری وا نمود می کند که حتماً طلب داشته، و وجه را می پردازد. ناقض تعجب می کند. بعد حضرت عبدالبهاء می فرمایند، من با این عمل که کردم، اولاً به آن ناقض فهماندم، که در عصر عهد و میثاق جمال مبارک،چنین بندگانی تربیت شده اند . ثانیاً بر من بر نمی گردند، بلکه یقین می کند که نداده است. به بینید ایمان را، وقتی حضرت عبدالبهاء فرمودند ندادی، نمی گوید دادم. این را می گویند ایمان. ولاتکن من الممترین. حال به بینید چنین شخصی اجر صد شهید دارد یا نه؟ وان یمسک الحزن فی سبیلی او الذلة لاجل اسمی لا تضطرب فتوکل علی الله ربک و رب آبائک الاولین . اگر در راه من حزنی بر تو مستولی شد، یا برای اسم من ذلتی متوجه تو گشت، مضطرب نشو، توکل به خداوند کن، که پروردگار تو و آبا ء تو است. زیرا برای اسم جمال مبارک است چه اهمیتی دارد. بعد می فرمایند، لان الناس یمشون فی سبل الوهم و لیس لهم من بصر لیعرفوا الله بعیونهم او یسمعوا نغماته بآذانهم و کذلک اشهد نا هم ان انت من الشاهدین . این مردم صم، بکم عمل میکنند فهم لا یعقلون و لهم اعین لا یبصرون و اولئک کاالانام از این مردم که این جورند نباید شکایت کرد. نباید اهمیت داد. بعد می فرمایند، کذلک حالت الظنون بینهم و قلوبهم و تمنعهم عن سبل الله العلی العظیم و انک انت ایقن فی ذاتک بان الذی اعرض عن هذا الجمال فقد اعرض عن الرسل من قبل ثم استکبر علی الله فی ازل الآزال الی ابد الآبدین. و از اینرو بین آن ها و قلوبشان ظنون و اوهام وجود دارد. و این ظنون و اوهام، آن ها را از راه الهی باز می دارد . می فرمایند، تو مطمئن باش افرادی که از من رو می گردانند، آن ها از تمام انبیای گذشته رو می گردانند، و معرض شده اند. و بر خدا هم تکبر فروخته اند . کسانی که به حضرت اعلی هم ایمان ندارند، و همین طور نفوسی که به حضرت بهاءالله ایمان داشته اند ولی کتاب عهد مبارک را قبول نکردند، آن ها افرادی هستند که، فقد استکبر علی الله. بعد می فرمایند، فاحفظ یا احمد هذا اللوح ثم اقرأ فی ایامک ولا تکن من الصابرین. ای احمد حفظ کن این لوح را و در ایام زندگیت آن را به خوان. و از افراد صابر مباش . در الواح مبارک است که به خوان، یعنی عمل کن. و در کتاب مستطاب اقدس ثم اقرئه یعنی به آن عمل کن. می فرمایند یک خروار قول ویک خردل عمل. لازال هدایت به اقوال بوده و امروز به اعمال است. بعد می فرمایند . فان الله قد قدر لقارئه اجر مأة شهید ثم عبادة الثقلین کذلک مننا علیک بفضل من عندنا و رحمة من لدنا لتکون من الشاکرین. و خداوند مقرر کرد برای خواننده، یا به عبارة اخری عمل کننده به آن، اجر صد شهید. و این واضح است کسی که به تمام این دستورات عمل کند، اجر صد شهید دارد . فوالله من کان فی شدة او حزن و یقرأ هذا اللوح بصدق مبین یرفع الله حزنه و یکشف ضرّه و یفرج کربه و انه لهو الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین . بعد می فرمایند: ثم ذکر من لدناّ کل من سکن فی مدینة الله الملک العزیز الجمیل. قسم به خدا اگر کسی که در شدت حزن و اندوه باشد و این لوح را به صدق مبین به خواند، خداوند حزن او را بر طرف می کند. و او را شاد می کند. زیرا خداوند رحمن و رحیم است. من الذین هم آمنوا بالله و با لذی یبعثه الله فی یوم القیمة و کانوا علی مناهج الحق لمن السالکین . بعد می فرمایند، ازقبل من ذکر کن هر که در مدینة الله است، و آن کسانی که به خدا، و کسی که خداوند او را مبعوث کرده ایمان آوردند، در یوم قیامت و در سبیل الهی سالک شدند.